در هفتههای اخیر، موجی از قتل های ناموسی و خانوادگی، بار دیگر عمق بحران خشونت در ایران را نمایان کرده است. بر اساس گزارش روزنامه اعتماد، تنها در دو هفته نخست بهمن، 7 زن و دختر در شهرهای مختلف کشور به دست پدر یا همسر خود به قتل رسیدهاند. این آمار، تصویری هولناک از تداوم زنکشی و قتل های ناموسی را به نمایش میگذارد، در حالی که ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و حقوقی همچنان بستری برای تکرار این فجایع فراهم میکنند.
مطالعات دانشگاهی پیش از سال 1400 نشان میداد که قتل های ناموسی و خانوادگی در ایران سالانه بین 375 تا 450 مورد رخ میدهد، با تمرکز بالاتر در استانهایی مانند کردستان، خوزستان، ایلام و سیستان و بلوچستان. این پژوهشها همچنین تأکید دارند که نابرابری جنسیتی، باورهای مردسالارانه و پایبندی به سنتهای قبیلهای از مهمترین عوامل شکلگیری نگرش مثبت به قتل های ناموسی هستند. رویدادهای اخیر، از جمله قتلهای فجیع آیلا پاسدار 15 ساله، عاطفه زغیبی 17 ساله و سیما مرادی 35 ساله همراه با دو فرزندش، بار دیگر نشان دادهاند که خشونت علیه زنان در ایران نهتنها محدود به گروهی خاص نیست، بلکه در تمام اقشار و مناطق کشور تداوم دارد.
این فجایع، تنها نمونههایی از یک بحران گستردهتر هستند؛ بحرانی که نهتنها به دلیل ترویج فرهنگ خشونت و سرکوب زنان، بلکه به دلیل خلأهای قانونی و نبود حمایتهای اجتماعی برای قربانیان، هر روز قربانیان بیشتری میگیرد. درحالیکه جامعه جهانی تلاش میکند با سیاستهای حمایتی و قوانین سختگیرانهتر از خشونت علیه زنان جلوگیری کند، در ایران، زنانی که از ترس خشونت میگریزند، اغلب به خانههای ناامن خود بازگردانده میشوند یا به سرنوشتی تلخ مانند قتل به دست نزدیکانشان دچار میشوند.
قتلهای اخیر، نه رویدادهایی منفرد، بلکه انعکاسی از زخمهای عمیق اجتماعی و ساختارهای تبعیضآمیز هستند که همچنان تداوم خشونت علیه زنان را امکانپذیر میکنند. این حوادث، بار دیگر ضرورت تغییرات بنیادین در سیاستهای حمایتی، آموزشی و قانونی کشور را گوشزد میکنند؛ تغییراتی که بدون آن، چرخه خشونت همچنان قربانی خواهد گرفت.
قتل های ناموسی در ایران پیشینهای طولانی دارد و ریشههای آن در تار و پود فرهنگی، اجتماعی و حقوقی جامعه تنیده شده است. این مفهوم تنها به قتل زنان محدود نمیشود، بلکه به ساختارهایی اشاره دارد که زمینهساز وقوع چنین جنایاتیاند و آنها را توجیه میکنند. در ایران، قتل زنان اغلب در چارچوب مفاهیمی چون «ناموس» و «پاکدامنی» توجیه شده و به عنوان ابزاری برای بازگرداندن شرافت خانوادگی یا حفاظت از ارزشهای اجتماعی به کار گرفته میشود. این باورها در فرهنگ مردسالار ریشه دارند و با قوانینی همراهاند که سلطه مردان بر زنان را تقویت کرده و خشونت علیه آنان را مشروعیت میبخشند.
در نخستین سالهای شکلگیری دولت مدرن، قوانین و هنجارهای اجتماعی، زنان را وابسته به خانواده تعریف میکردند؛ نخست در جایگاه دختر، سپس در مقام همسر. این وابستگی نهتنها انعکاسی از سنتهای فرهنگی بود، بلکه در ساختار حقوقی کشور نیز نهادینه شده بود. قوانین، اختیار زندگی و بدن زنان را به مردان خانواده، از جمله پدر، برادر و همسر، واگذار میکردند. در چنین نظامی، دختری که به تضعیف شرافت خانوادگی متهم میشد، میتوانست با خشونت، حتی با قتل، «اصلاح» شود؛ و در بسیاری از موارد، قانون و جامعه یا این اقدامات را توجیه میکردند یا چشم بر آنها میبستند.
با گذشت زمان، نشریات محدودی که دغدغه مسائل زنان را داشتند، به ثبت و مستندسازی این فجایع پرداختند. گزارشهای منتشرشده از دهه 50 تاکنون، تصویری هولناک از تداوم قتل های ناموسی در ایران ارائه میدهند. زنان همچنان در معرض خشونت خانوادگی قرار دارند، بیآنکه امیدی به حمایت قانونی داشته باشند. قوانین ایران نهتنها فضا را برای وقوع چنین قتلهایی باز گذاشته، بلکه در مواردی، مجازات مرتکبان را نیز کاهش داده است. این سهلگیری قانونی، قتل های ناموسی را از یک جنایت فردی به پدیدهای نهادینهشده در ساختار اجتماعی تبدیل کرده و آن را در نگاه بسیاری، به عملی پذیرفتهشده بدل کرده است.
باور فرهنگی «ناموس» نقشی اساسی در استمرار قتل های ناموسی دارد. این تصور که رفتار، پوشش و روابط یک زن نهتنها به خود او، بلکه به حیثیت و آبروی مردان خانوادهاش بازمیگردد، از دیرباز به مردان اقتدار اجتماعی و اخلاقی بر زندگی زنان داده است. در این چارچوب، یک رفتار «ننگین» زن نه بهعنوان کنشی فردی، بلکه بهمثابه لکهای بر دامان کل خانواده تعبیر میشود. این دیدگاه، علیرغم تغییرات اجتماعی و پیشرفت زنان در عرصههایی چون تحصیل، اشتغال و مشارکت اجتماعی، همچنان ریشهدار باقی مانده است. زنان، حتی در جایگاههای نوین اجتماعی، همچنان در قید این تفکر هستند که باید رفتارشان را برای حفظ آبروی خانواده تحت کنترل نگه دارند.
با اینکه در سالهای اخیر اصلاحاتی در برخی قوانین صورت گرفته، اما بنیانهای حقوقی و فرهنگی که زمینهساز قتل های ناموسی اند، همچنان پابرجا ماندهاند. قوانین ایران همچنان برای مردانی که قتل را با استناد به «ناموس» یا «حفظ شرافت خانوادگی» مرتکب میشوند، تساهل قائل است. این معافیتهای قانونی نهتنها زنان را در معرض خشونت دائمی قرار میدهد، بلکه در برخی موارد، این پیام را تقویت میکند که مردان خانواده حق دارند سرنوشت زنان تحت «حمایت» خود را رقم بزنند. در چنین فضایی، قتل های ناموسی نه یک اقدام فردی، بلکه جلوهای از نظامی است که کنترل بر زنان را بهعنوان یک اصل غیرقابلچالش تداوم میبخشد.
قتل های ناموسی در ایران تنها یک پدیده اجتماعی نیست، بلکه زخم عمیقی است که در روایتهای قربانیان و بازماندگان آن دیده میشود. این داستانها نه فقط تراژدیهای شخصی، بلکه بازتابی از سنگینی خردکننده سنتها و انتظارات فرهنگیای هستند که بر دوش زنان سنگینی میکند. نامهایی مانند طاهره و رومینا، در کنار بیشمار قربانیان دیگر، یادآور این حقیقت تلخاند که چگونه خانوادهها برای حفظ چیزی که «شرافت» مینامند، به وحشیانهترین اقدامات دست میزنند.
طاهره، دختری شانزدهساله، تنها به دلیل یک سوءظن، قربانی تصورات خانوادهاش از بیآبرویی شد. ماجرای او که بیست سال پیش در یک مجله زنان منتشر شد، عمق قساوت و بیرحمیای را که میتواند در پس این جنایات باشد، نمایان کرد. پدرش، با باور به شایعاتی که او را به از دست دادن بکارت پیش از ازدواج متهم میکردند، به این نتیجه رسید که جان دخترش ارزشی کمتر از آبروی خانواده دارد. حتی وقتی آزمایشهای پزشکی بیگناهی او را ثابت کردند، صرف وجود این اتهام کافی بود تا حکم مرگ او صادر شود. پدر و عمویش، با دستان خود، او را به قتل رساندند، چرا که او را لکهای بر نام خانوادهشان میدانستند.
با وجود گذشت سالها، داستان طاهره هنوز هم پژواکی دردناک در جامعه امروز دارد. مرگ او نه یک اتفاق استثنایی، بلکه نماینده الگویی است که در آن، تنها یک تردید کافی است تا زندگی یک زن برای همیشه به پایان برسد.
داستان رومینا نیز به همان اندازه که سرد و وحشتناک است، بهطور تلخی بیانگر تغییرات اندک در ساختارهای قانونی و فرهنگی ایران است. در چهارده سالگی، رومینا تلاش کرد با مردی که عاشقش بود فرار کند. پدرش او را یافت و علیرغم خواهشهای رومینا برای پناهجویی، مقامات او را به خانه بازگرداندند، با این توهم که پدرش به او آسیبی نخواهد رساند. تنها چند روز بعد، او در یک قتل وحشتناک به دست پدرش کشته شد؛ پدرش با استفاده از داس، گردن او را در خانه خود قطع کرد.
مرگ رومینا موجی از شوک و وحشت در ایران برانگیخت، بهویژه از آن جهت که او به دنبال کمک بود و دقیقاً همان چیزی را که میترسید، تجربه کرد. سیستم قضائی نه تنها نتواست از او دفاع کند، بلکه او را به محیطی بازگرداند که در آن جانش در معرض خطر بود.
این داستانها به وضوح به تاریکترین ابعاد قدرت و کنترل در درون خانوادههای ایرانی اشاره دارند و نشان میدهند که فشار اجتماعی برای پیروی از ارزشهای سنتی چطور بهطور طاقتفرسایی بر دوش زنان است. در هر دو حادثه، قانون نتواسته بود نه تنها از خشونت جلوگیری کند، بلکه حتی پس از وقوع قتل نیز نتواسته بود عدالت را برقرار سازد. بسیاری از موارد قتل های ناموسی هرگز به طور علنی گزارش نمیشوند و یا پشت درهای بسته پنهان میمانند، یا بهعنوان مسائل خصوصی خانوادگی نادیده گرفته میشوند. سکوت در برابر این اتفاقات نه فقط به دلیل ترس از مجازات است، بلکه بهدلیل باوری عمیق است که در آن آبروی خانواده بر حق زندگی آزاد فردی ارجحیت دارد.
بسیاری از زنانی که از حملات خشونتآمیز جان سالم به در میبرند، با آسیبهای جسمی و روانی طولانیمدت روبرو میشوند، اما صدای آنها اغلب نادیده گرفته میشود. بسیاری از بازماندگان قادر نیستند بدون خطر برای جان خود یا بیآبرو کردن خانوادهشان از تجارب خود سخن بگویند. در موارد نادری که این بازماندگان تصمیم به افشاگری میگیرند، جامعه نشان میدهد که تمایلی به همدردی با زنانی که خانوادههایشان را «بیآبرو» کردهاند، ندارد. حتی پس از تحمل رنجهای عظیم، بسیاری از این زنان خود را در معرض طرد اجتماعی و برچسبگذاری به عنوان «ننگین» یا «بیآبرو» میبینند، حتی بهدلیل انتخاب شریک زندگی یا رد رسوم سنتی محدودکننده.
این روایتها به وضوح نشان میدهند که قتل های ناموسی در ایران تنها سلسلهای از حوادث تصادفی و پراکنده نیست؛ بلکه بازتاب فرهنگی است که زنان را به مثابه وسیلهای برای حفظ شرافت خانواده مینگرد، که میبایست بر اساس اراده و نظر مردان یا مورد حفاظت قرار گیرند یا مجازات شوند. برای هر طاهره یا رومینا، هزاران زن دیگر وجود دارند که نامها و سرگذشتهایشان در سایه قرار گرفته و صدای آنان در پشت دیوارهای سنت خاموش شده است. این روایتها، چه به عنوان قربانی و چه به عنوان بازمانده، نیاز فوری به اصلاحات قانونی و تغییرات فرهنگی را برجسته میسازند؛ تغییری که بهطور بنیادین حقوق طبیعی زنان را برای زندگی آزادانه و بدون ترس به رسمیت بشناسد.
در ایران، خانواده و جامعه نقشهای تعیینکنندهای در تداوم چرخه قتل های ناموسی ایفا میکنند. قتل های ناموسی به ندرت به عنوان یک عمل فردی از خشونت شناخته میشود؛ بلکه بیشتر به عنوان بازتابی جمعی از انتظارات اجتماعی، ارزشهای خانوادگی و فشارهای اجتماعی دیده میشود. زمانی که زنان از هنجارهای پذیرفته شده، بهویژه در زمینه مسائل جنسی و استقلال، سرپیچی میکنند یا حتی به نظر میرسد که این کار را انجام میدهند، آنها تنها به عنوان دلخوریهای شخصی برای خانوادههایشان محسوب نمیشوند. بلکه بهطور جدی تهدیدی برای جایگاه اجتماعی و آبروی خانواده در جامعه تلقی میشوند.
در ایران، واحد خانواده بهطور سنتی به عنوان یک ساختار مقدس در نظر گرفته شده است، با نقشهایی دقیقاً تعریفشده برای هر عضو. زنان و دختران به طور خاص به عنوان حاملان «آبروی» خانواده شناخته میشوند، در حالی که مردان، بهویژه پدران، برادران و همسران، مسئولیت نگهبانی از این آبرو را بر عهده دارند. مفهوم آبرو به طور عمیقی با رفتار، ظاهر و روابط زنان گره خورده است، بهطوری که او نه تنها از سوی خانواده نزدیک، بلکه از سوی اقوام و همسایگان نیز تحت نظارت قرار میگیرد.
در این بافت، مردان احساس میکنند که مسئولیت دارند رفتارهای اعضای زن خانواده خود را زیر نظر بگیرند و در صورت احساس تهدیدی برای آبروی خانواده، باید اقدامات قاطعانهای اتخاذ کنند. در چنین شرایطی، جامعه اغلب این انتظارات را تقویت میکند و بهطور مستقیم یا غیرمستقیم از خانوادهها میخواهد که زنان «متمرد» یا «نافرمان» را تحت کنترل قرار دهند.
فشار اجتماعی میتواند شدت این انتظارات را به طور چشمگیری افزایش دهد. خانوادهها ممکن است احساس کنند که برای جلوگیری از شرم عمومی، باید به اقداماتی افراطی مانند قتل های ناموسی دست بزنند. در بسیاری از موارد، دوستان، همسایگان و حتی اقوام دور ممکن است پیشنهاد دهند یا به طور غیرمستقیم تشویق کنند که علیه زنانی که بهطور فرضی آبروی خانواده را به خطر انداختهاند، اقدامات تنبیهی صورت گیرد. این طرز تفکر جمعی آبرو را به عنوان امری میبیند که باید با هر هزینهای حفظ شود و هر تهدیدی به آن، اعم از واقعی یا فرضی، باید با واکنش شدید روبهرو گردد.
به عنوان نمونه، در مورد رومینا، گزارش شده که پدرش با انتقادات بیامان همسایگان و اقوام مواجه شد که او را به دلیل اجازه دادن به دخترش برای برقراری ارتباط با مردی که خود انتخاب کرده بود، محکوم میکردند. زمانی که او در نهایت دخترش را کشت، بسیاری از همان افراد جامعه این عمل را نه به عنوان یک جرم، بلکه بهعنوان یک اقدام ضروری برای تنبیه او تلقی کردند.
نقش جامعه تنها به وقوع خشونت محدود نمیشود. پس از وقوع یک قتل ناموسی، اعضای جامعه ممکن است به حمایت از مرتکب بپردازند و او را فردی ببینند که به شجاعت از «آبروی» خانواده دفاع کرده است. همسایگان و اقوام گاهی حتی ممکن است اعمال او را علناً تأیید کنند و بر این باور که چنین خشونتی، پاسخی قابل قبول به نقض فرضی هنجارهای اجتماعی زنان است، تأکید ورزند. در مواردی که قاتل با پیامدهای قانونی مواجه میشود، برخی از اعضای جامعه از تخفیف مجازات حمایت میکنند و اینگونه جدیت و تأثیر جرم را کاهش میدهند.
این نوع تأیید جمعی، خشونت علیه زنان را به عنوان واکنشی پذیرفتهشده و طبیعی به آنچه که نقض «آبرو» یا هنجارهای اجتماعی تلقی میشود، عادی میسازد و مانع از چالشبرانگیز شدن باورهایی میشود که خشونت را در خدمت دفاع از «آبرو» میدانند.
خانواده و جامعه در کنار یکدیگر، محیطی میسازند که در آن زنان در صورتی که از نقشهای اجتماعی از پیش تعیینشده خود فراتر روند، در معرض خشونت قرار میگیرند. وجود این هنجارهای فرهنگی عملاً فرار از نقشهای تحمیلشده بر زنان را غیرممکن میسازد و زنان را وادار میکند که در برابر این فشارها به تحمل خطرات بالقوهای تن دهند. انتظارات خانواده و جامعه، به نوعی، یک سیستم نظارتی دائمی بر زنان ایجاد میکند که هر جنبه از زندگی آنها—از آموزش و کار گرفته تا دوستیها و ازدواج—باید تحت تأثیر حفظ «آبروی» خانواده قرار گیرد.
این پویایی نهتنها مختص مناطق روستایی یا محافظهکارانه است، بلکه در جوامع شهری و پیشرفته نیز مفاهیم «آبرو» و «شرم» نقشی برجسته در شکلدهی به زندگی زنان دارند، هرچند به شیوهای کمتر آشکار.
در این شبکه پیچیده از انتظارات خانواده و جامعه، زندگی و انتخابهای زنان به شدت محدود میشود. هرگونه سرکشی یا نافرمانی از هنجارها بهعنوان لکهای بر «آبروی» خانواده تلقی میشود که باید از آن «پاکسازی» شود. فشار عظیمی که برای همراستایی با هنجارهای اجتماعی وجود دارد و پیامدهای سنگین نافرمانی از آنها، نشاندهنده این است که خانواده و جامعه تا چه حد میتوانند زندگی و حتی مرگ زنان را در ایران رقم بزنند. برای بسیاری از زنان، امکان آزادی تحت تهدید دائمی خشونت قرار دارد؛ یادآوری که زندگی آنها کاملاً در اختیار خودشان نیست.
قانون در ایران نقش تعیینکنندهای در تداوم شرایطی دارد که به وقوع قتل های ناموسی در جامعه دامن میزند. در حالی که قوانین بهطور اصولی باید از حقوق شهروندان دفاع کنند، برخی خلاءهای قانونی و بندهای خاص در متن قوانین عملاً امکان وقوع، یا دستکم کاهش مجازات برای کسانی که مرتکب قتل های ناموسی میشوند، فراهم میآورد. این شکافهای قانونی بستری ایجاد میکنند که در آن مرتکبان قتل های ناموسی میتوانند با احساس مصونیت نسبی از مجازات، به اعمال خود ادامه دهند، چرا که از احتمال حمایت قانون از خود بیشتر از احتمال پاسخگویی به اعمالشان آگاهند.
یکی از پرچالشترین جنبههای قانونی در این خصوص، مفهوم «دفاع از آبرو» است که بهطور مستقیم در قانون مجازات اسلامی گنجانده شده است. طبق ماده ۶۳۰ این قانون، شوهر مجاز است که همسر و معشوقه او را در صورتی که آنها را در حین ارتکاب زنا مشاهده کند، به قتل برساند، مشروط به آنکه «مطمئن» باشد زن تحت فشار نبوده است.
این بند قانونی این تصور را تقویت میکند که خیانت یک زن، آبروی مرد را به حدی لکهدار میسازد که قتل او را توجیه میکند. این نگرش بر این پایه استوار است که رفتار و اعمال زن، بهطور غیرمستقیم، انعکاسی از اعتبار و آبروی شوهر است و خشونت بهعنوان ابزاری پذیرفتهشده برای رفع آنچه که بهعنوان «نقص» در آبروی خانوادگی دیده میشود، شناخته میشود.
علاوه بر این، ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی به پدران و پدربزرگان این اختیار را میدهد که نسبت به فرزندان خود، از جمله دخترانشان، قدرت اجرایی بالایی داشته باشند. طبق این ماده، در صورتی که پدر یا پدربزرگ پدری فرزند خود را به قتل برساند، از مجازات اعدام معاف است و تنها ممکن است با مجازاتهای سبک، که معمولاً مدت زمانی کوتاه دارند، روبهرو شود.
این استثنا که تحت عنوان «قصاص» شناخته میشود، پیامدهای عمیقی دارد و بهنوعی میرساند که پدران حقوق مالکیتی نسبت به فرزندان خود دارند و تا حدی میتوانند سرنوشت آنها را رقم بزنند. این تساهل قانونی در مورد آنچه که بهعنوان «قتل های ناموسی» شناخته میشود، پیام نگرانکنندهای به جامعه میفرستد: اینکه مردان، بهویژه پدران، اختیاراتی بیچونوچرا بر زنان خانواده خود دارند و حتی در مواردی که قتل صورت میگیرد، قانون هیچگاه بهشدت مداخله نخواهد کرد.
این خلاءهای قانونی به وضوح نشان میدهند که چگونه نظام حقوقی ایران در حفظ امنیت و حقوق زنان ناتوان است و در برخی موارد حتی به طور فعال به تداوم خشونتهای جنسیتی دامن میزند. قانون این امکان را برای مردان فراهم میآورد که به عنوان مدافعان «آبرو»، عملاً اختیار کامل بر زندگی و بدن زنان داشته باشند.
بسیاری از فعالان حقوق بشر بر این باورند که این قوانین یادگار یک سیستم پدرسالارانه هستند که زنان را به عنوان دارایی میبیند، نه به عنوان فردی با حقوق انسانی و برابر. نبود مجازاتهای شدید برای قتل های ناموسی، بهویژه در مواقعی که به بهانه حفظ آبرو مطرح میشود، مردان را تشویق میکند که مسائل را خودشان حل کنند، چرا که میدانند مجازاتها بسیار خفیف خواهد بود.
این تساهل قانونی بهویژه زمانی که قضات در ایران اغلب دارای قدرت تفسیر گستردهای از قانون هستند، تشدید میشود. بسیاری از قضات، پروندههای مربوط به قتل های ناموسی را در چهارچوب فرهنگی بررسی میکنند که در آن عفت زنان بالاترین ارزش به حساب میآید. در مواردی، قضات ممکن است مجازاتهای مردانی که ادعا میکنند از آبروی خانواده خود دفاع کردهاند را کاهش دهند، بدون اینکه مهم باشد که آیا قربانی بیگناه بوده است یا نه. این آزادی عمل قضائی اغلب منجر به کاهش حبس، آزادی مشروط یا حتی تبرئه در موارد قتل های ناموسی میشود.
علاوه بر این، پذیرش اجتماعی آبرو بهعنوان دلیل مشروع برای اعمال خشونت، احتمال اصلاح این قوانین را بهشدت کاهش میدهد. تلاشها برای اصلاح یا تغییر مواد قانونی مربوطه با مقاومت گستردهای مواجه شدهاند، چرا که برخی این قوانین را بازتاب ارزشهای فرهنگی و اجتماعی میدانند. حتی زمانی که پیشنهادهایی برای اعمال مجازاتهای سنگینتر در نظر گرفته میشود، قانونگذاران محافظهکار و رهبران اجتماعی اغلب استدلال میکنند که چنین تغییراتی به ارزشهای خانوادگی و نظم اجتماعی آسیب میزند. بنابراین، این مواد قانونی عموماً بدون چالش باقی میمانند و زنان همچنان در معرض خشونت و تحت فشار انتظارات خانوادگی و اجتماعی قرار دارند.
سیستم حقوقی ایران به جای آن که عدالت را برای قربانیان تأمین کند، بیشتر بر تقویت کنترل پدرسالارانه متمرکز است. برای بسیاری از زنان، قانون نه به عنوان حامی امنیت، بلکه به عنوان ابزاری است که قدرت کسانی را که در پی تسلط بر آنها هستند، تحکیم میکند. تا زمانی که اصلاحات اساسی در قوانین انجام نشود و مفهوم آبرو از بطن سیستم قضایی خارج نگردد، زنان همچنان تحت تهدید مستمر خشونت زندگی خواهند کرد. این قوانین، با خلاءها و توجیهات فرهنگیشان، به وضوح نشان میدهند که خشونت مبتنی بر جنسیت چقدر عمیقاً در هر دو ساختار قانونی و اجتماعی ایران ریشه دوانده است.
باورهای فرهنگی و نگرشهای اجتماعی در خصوص «آبرو» و «عفت» نقش تعیینکنندهای در تداوم فمساید در ایران ایفا میکنند. در بسیاری از جوامع، ارزش زن به شدت با پاکدامنی و اطاعت او ارتباط دارد و هرگونه انحراف از این انتظارات به عنوان تهدیدی مستقیم برای آبروی خانواده به شمار میآید. این باورها عمیقاً در بافت اجتماعی ریشه دواندهاند و از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و توسط هنجارهای فرهنگی و تفسیرهای دینی تقویت میشوند. به این ترتیب، بسیاری از افراد خشونت علیه زنان را به عنوان واکنشی مشروع به نقض آبرو میپذیرند.
مفهوم «آبرو» در جامعه ایرانی تنها یک ارزش شخصی نیست؛ بلکه ارزش عمومی است که کل خانواده و در بسیاری از موارد، جامعه را در بر میگیرد. زنان غالباً به عنوان تجلی فیزیکی این آبرو در نظر گرفته میشوند و اعمال آنان به مثابه بازتاب وضعیت اخلاقی خانوادهشان ارزیابی میشود. رفتارهایی که به عنوان «بیآبرو» شناخته میشوند میتوانند دامنه وسیعی از اعمال را در بر بگیرند، از انتخاب دوستان یا شریک زندگی تا نوع پوشش و حضور در فضاهای عمومی به تنهایی. زنان باید مطابق با نقشهای سنتی که آزادی آنان را محدود میسازد، عمل کنند و هرگونه تلاش برای اثبات استقلال میتواند با خصومت یا خشونت روبهرو شود.
نگرشهای اجتماعی نسبت به آبرو تحت تأثیر ترکیبی از سنتهای فرهنگی و تفسیرهای دینی است که در شدتهای مختلفی در نقاط مختلف کشور متفاوت است. اما پیام اصلی یکسان است: نقش زن حفظ آبروی خانواده است و عدم موفقیت در این زمینه عواقب شدیدی را به دنبال خواهد داشت. به عنوان مثال، در برخی جوامع سنتی، حتی شایعهای از رفتار نادرست کافی است تا مجازات زن توجیه شود، بدون اینکه او لزوماً مرتکب خطا شده باشد. این باورها محیطی را ایجاد میکنند که در آن زندگی زنان به دقت زیر نظر است و هر تخلف احتمالی میتواند به واکنشهای فوری و گاه مرگبار منجر شود.
تفسیرهای مذهبی نیز در تعریف و اعمال مفهوم آبرو نقش بهسزایی دارند. در برخی موارد، تفسیرهای خاصی از متون دینی برای توجیه کنترل رفتار زنان و بهرهبرداری از خشونت به عنوان ابزاری برای «اصلاح» یا «مجازات» نواقص اخلاقی ادراکشده به کار گرفته میشوند. اگرچه میان علمای دینی در این تفسیرها اختلافنظرهایی وجود دارد، اما در عمل بسیاری از جوامع به دیدگاههای محافظهکارانهای پایبندند که کنترل مردانه بر زنان را تقویت میکنند. این امر، با افزودن لایهای از مشروعیت مذهبی به باورهای فرهنگی، تغییر این نگرشها یا ترویج حقوق زنان را دشوارتر میسازد.
در بسیاری از موارد، خود زنان ممکن است این باورها را درونی کرده و نقش خود را به عنوان حاملان آبروی خانواده پذیرفته و از هنجارهایی که آزادیهای آنان را محدود میکنند، پشتیبانی نمایند. این پدیده که به «زنستیزی درونیشده» شناخته میشود، به این معناست که برخی زنان خود به مجریان این استانداردها تبدیل میشوند، یا با فشار به زنان جوانتر برای انطباق با این هنجارها یا با سکوت در برابر خشونت. این درونیسازی، عمق ریشهداری این باورهای فرهنگی را نشان میدهد و نشان میدهد که کنترل زندگی زنان نه تنها به اقدامات مردان محدود نمیشود، بلکه به یک ذهنیت جمعی تبدیل شده که جامعه به طور گستردهای آن را پذیرفته است.
تلاشها برای تغییر این نگرشهای فرهنگی با مقاومت قابلتوجهی روبرو شدهاند، چرا که برخی آنها را به عنوان تلاشی برای تضعیف ارزشهای سنتی میبینند. فعالان فمینیست، اصلاحطلبان اجتماعی و سازمانهای حقوق بشری که در ایران فعالیت میکنند، سعی در ارتقاء آگاهی نسبت به حقوق زنان و مبارزه با خشونتهای مبتنی بر جنسیت داشتهاند. با این حال، این تلاشها اغلب با واکنشهای منفی از سوی صداهای محافظهکارانه مواجه شده است که بر این باورند چنین تغییراتی تهدیدی برای ساختار اخلاقی و اجتماعی جامعه به شمار میآید. در نتیجه، روند تغییر بسیار کند بوده و بسیاری از افراد هنوز به این اعتقاد پایبندند که رفتار زنان باید تحت نظارت قرار گیرد تا آبروی خانواده حفظ شود.
پیوند قوی به مفاهیم آبرو و پاکدامنی در فرهنگ، به عنوان توجیهی قوی برای قتل های ناموسی عمل میکند. در بسیاری از موارد، مرتکبان این نوع قتلها اعمال خود را نه بهعنوان جرمی بلکه بهعنوان اصلاحات ضروری در برابر نقصهای اخلاقی میبینند. برای آنها، قتل زنی که «آبروی» خانواده را لکهدار کرده است، بهعنوان بازسازی تعادل و راهی برای بازپسگیری موقعیت اجتماعی خانواده به شمار میآید. این نگرش نه تنها زنان را از انسانیت میاندازد بلکه خشونت را بهعنوان راهحلی مشروع برای مشکلات اجتماعی یا شخصی معرفی میکند.
این توجیهات فرهنگی و نگرشهای اجتماعی بهخوبی نشاندهنده این است که قتل های ناموسی چقدر در تار و پود جامعه ایرانی ریشه دواندهاند. تا زمانی که تغییرات اساسی در این نگرشها رخ ندهد، زنان همچنان تحت فشارهای سنگین برای انطباق با نقشهای محدودکننده قرار خواهند گرفت و در صورتی که از این انتظارات خارج شوند، همچنان در معرض خشونت خواهند بود. تغییر این باورها تنها یک تغییر فردی نیست؛ بلکه نیاز به تحولی عمیق در ارزشها و هنجارهایی دارد که نقشهای جنسیتی، آبرو و مفهوم احترام در جامعه را شکل میدهند.
با وجود چالشها، فعالان، فمینیستها و مدافعان حقوق بشر در ایران بهطور پیوسته در تلاشند تا به مقابله با قتل های ناموسی بپردازند و این معضل را مورد توجه قرار دهند. این افراد و نهادها در راستای افزایش آگاهی، پیشبرد اصلاحات قانونی و ارائه حمایت به زنان در معرض خطر فعالیت میکنند. تلاشهای آنها نماد جنبشی در حال رشد در ایران است که بهطور جدی به چالش کشیدن ساختارهای فرهنگی، قانونی و اجتماعی که خشونت علیه زنان را ممکن میسازد، هدفگذاری کرده است. با این حال، این مقاومت با دشواریهای فراوانی مواجه است، زیرا فعالان اغلب با واکنشهای منفی، محدودیتهای قانونی و انگ اجتماعی در مواجهه با انتقاد از هنجارهای ریشهدار روبرو میشوند.
یکی از بخشهای اساسی فعالیتها، بالا بردن آگاهی عمومی در مورد قتل های ناموسی و خشونت مبتنی بر جنسیت است. از طریق انتشار نشریات، برگزاری کارگاهها و راهاندازی کمپینهای آنلاین، فعالان بهدنبال آگاهسازی جامعه نسبت به مسائل مربوط به قتل های ناموسی هستند و تأکید میکنند که این معضل نه یک موضوع خانوادگی، بلکه نقض فاحش حقوق بشر است.
نشریاتی همچون مجله «زنان» و جانشین آن «زنان امروز» نقش محوری در مستندسازی قتل های ناموسی و روشنسازی واقعیتهای تلخی که زنان ایرانی با آن مواجهند ایفا کردهاند. از طریق بازگو کردن داستانهای قربانیانی چون طاهره و رومینا، این نشریات نه تنها یاد آنهایی را که جان خود را از دست دادند گرامی میدارند، بلکه گفتگویی عمومی در راستای لزوم تغییر در نگرشها و قوانین به راه میاندازند.
اصلاحات قانونی نیز یکی از محورهای اصلی فعالیتهای این مدافعان است. آنان معتقدند که قانون جزایی ایران باید بازنگری شود تا تساهلها در مورد خشونتهای ناموسی لغو شده و مجازاتهای سختتری برای تمامی موارد قتل های ناموسی در نظر گرفته شود. پیشنهاداتی برای اصلاح مواد مختلف قانون جزا، بهویژه آنهایی که مجازاتهای ملایمتری برای پدران و همسرانی که دست به قتل های ناموسی میزنند، مطرح شده است.
با این حال، تلاشها برای اصلاح این قوانین با مقاومت جدی از سوی قانونگذاران محافظهکار و مقامات مذهبی روبرو میشود که معتقدند چنین تغییراتی میتواند ارزشهای سنتی را تضعیف کرده و اقتدار خانواده را تهدید کند. به همین دلیل، پیشرفت در اصلاحات قانونی کند بوده و فعالان با وجود ناامیدی از روند طولانی، همچنان در مسیر پیگیری عدالت استوار باقی میمانند.
سازمانهای حقوق بشری، چه داخلی و چه بینالمللی، در مستندسازی و گزارش موارد قتل های ناموسی در ایران نقشی اساسی ایفا کردهاند. سازمانهایی همچون عفو بینالملل و دیدهبان حقوق بشر با افزایش آگاهی جهانی در خصوص قتل های ناموسی در ایران، فشار زیادی بر مقامات ایرانی وارد کردهاند تا به خشونتهای مبتنی بر جنسیت رسیدگی کنند. با این حال، فعالان حقوق بشر در ایران معمولاً با محدودیتهایی در زمینه آزادی بیان و تجمع روبهرو هستند که سازماندهی جنبشهای بزرگ را با چالش مواجه میسازد. در برخی مواقع، مدافعانی که بهصراحت علیه قتل های ناموسی سخن میگویند، توسط مقامات دستگیر یا خاموش میشوند، بهویژه اگر آنان بهعنوان مخالف سیاستهای دولتی یا ارزشهای سنتی شناخته شوند.
شبکههای حمایتی مبتنی بر جامعه نیز بهعنوان بخشی از مقاومت در برابر قتل های ناموسی شکل گرفتهاند. این شبکهها فضاهای امنی برای زنان در معرض خطر فراهم کرده و خدماتی همچون مشاوره، راهنمایی حقوقی و پناهگاه ارائه میدهند. در مناطقی که حمایتهای دولتی یا غیرموجود است، این سازمانها بهعنوان پل ارتباطی و خط دفاعی برای زنانی که در جستوجوی فرار از شرایط آزاردهندهاند، عمل میکنند. با اینکه منابع این گروهها محدود است، اما آنان توانستهاند تغییرات کوچک اما معناداری در زندگی فردی زنان ایجاد کنند و فرصتی برای بازپسگیری استقلال و امنیت آنها فراهم آورند.
رسانههای اجتماعی به ابزاری قدرتمند برای فعالان و فمینیستها در ایران تبدیل شدهاند تا مخالفت خود را با قتل های ناموسی بهطور گستردهای مطرح کنند. پلتفرمهایی مانند توییتر، اینستاگرام و تلگرام به این فعالان این امکان را میدهند که اطلاعات را به اشتراک بگذارند، کمپینهای حمایتی سازماندهی کنند و جوامع مجازی را برای حمایت از یکدیگر ایجاد نمایند.
هشتگها، پستهای ویروسی و دادخواستهای آنلاین، صدای فعالان حقوق زنان را تقویت کرده و به مخاطبان داخلی و خارجی دسترسی پیدا کردهاند. علیرغم نظارت و محدودیتهای اینترنتی از سوی مقامات، رسانههای اجتماعی همچنان ابزاری حیاتی برای افزایش آگاهی و جلب حمایت محسوب میشوند و به فعالان این امکان را میدهند که محدودیتهای رسانههای سنتی را دور بزنند و بهطور مستقیم با عموم مردم در ارتباط باشند.
مبارزه با قتل های ناموسی در ایران، بدون خطر نیست. بسیاری از فعالان و مدافعان حقوق زنان با تهدیدات شخصی، طرد اجتماعی و حتی پیامدهای قانونی مواجه هستند. با این حال، افزایش آگاهی و تبلیغ علیه قتل های ناموسی نشانهای امیدوارکننده از امکان تغییر است. این تلاشها، هرچند کوچک در مقیاس، وضعیت موجود را به چالش کشیده و چشماندازی از آیندهای را ترسیم میکنند که در آن زنان از تهدید خشونت آزاد باشند. هر کمپین، اعتراض و انتشار، به جنبشی افزوده میشود که در پی بازتعریف مفهوم افتخار، حفظ حقوق زنان و ایجاد جامعهای است که در آن هر فرد بتواند بدون ترس از خشونت زندگی کند.
بررسی قتل های ناموسی در ایران در کنار نمونههایی از دیگر کشورها، عواملی جهانی و خاص را که بر خشونتهای مبتنی بر جنسیت تأثیر میگذارند، آشکار میسازد. اگرچه چارچوبهای فرهنگی، دینی و قانونی در هر کشور ممکن است تفاوتهایی داشته باشد، اما الگوهای مشترک کنترل، ارزشهای پدرسالارانه و انتظارات اجتماعی از زنان بهعنوان عوامل تعیینکنندهای هستند که اغلب قتل های ناموسی را در سطح جهانی شکل میدهند. با مقایسه وضعیت ایران با کشورهای دیگر، میتوانیم ابعاد مسئله را بهتر درک کرده و راههای ممکن برای تغییر را شناسایی کنیم.
در بسیاری از نقاط جهان، قتل های ناموسی با مفهومی به نام “افتخار” مرتبط هستند و توجیهات مشابهی در کشورهای خاورمیانه، جنوب آسیا و آمریکای لاتین دیده میشود. به عنوان مثال، در کشورهایی چون پاکستان، اردن و افغانستان، زنانی که بهعنوان مایه بیاحترامی به خانوادهشان شناخته میشوند ممکن است با خشونت مواجه شوند، اغلب بدون اینکه عاملان این خشونتها با مجازاتهای قانونی جدی روبرو شوند.
در این جوامع، همانطور که در ایران نیز مشاهده میشود، باورهای فرهنگی تقویتکننده این نظر هستند که اعمال یک زن بازتابدهنده موقعیت اخلاقی خانوادهاش است و هر گونه انحراف از رفتارهای مورد انتظار میتواند به عواقب مرگبار منتهی شود. در اینگونه جوامع، کنترل پدرسالارانه و حس جمعی افتخار موجب تشویق خشونت میشود و تلاشها برای اصلاح این شیوهها اغلب با مقاومت بخشهای سنتی و محافظهکار مواجه میشود.
کشورهای آمریکای لاتین، بهویژه مکزیک، شاهد افزایش نگرانکنندهای در قتل های ناموسی بودهاند، و خود اصطلاح “قتل ناموسی” از فعالان این منطقه نشأت گرفته است. در بسیاری از موارد، قتل های ناموسی در آمریکای لاتین در بستر خشونتهای خانگی یا جرائم سازمانیافته رخ میدهند و مانند ایران، زنان در این مناطق اغلب از بیتوجهی سیستماتیک و نهادینه شده رنج میبرند. گسترش باور “ماچیسمو”، که بهطور فرهنگی مردان را صاحب اختیار بر زنان میداند، بخش عمدهای از خشونتها در آمریکای لاتین را بهوجود میآورد، مشابه با سلطه پدرسالاری در ایران.
با این حال، چارچوبهای قانونی در کشورهای آمریکای لاتین در حال تغییر و تحول هستند، بهطوریکه مکزیک و آرژانتین اقدام به تصویب قوانین ویژه و ایجاد واحدهایی در نهادهای اجرایی برای مقابله با قتل های ناموسی کردهاند. با وجود چالشهایی که همچنان وجود دارد، این اقدامات قانونی گامهای اساسی بهسوی پاسخگویی به مرتکبین جرم است و میتوانند بهعنوان الگوهایی برای ایران و سایر کشورهای مشابه مطرح شوند.
در کشورهای غربی، گرچه قتل های ناموسی رایج نیست، قتل زنان بهطور گستردهای با خشونت خانگی، آزار و تعقیب زنان، و کینهتوزیهای جنسیتی مرتبط است. کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی اقدام به وضع قوانینی خاص برای مقابله با خشونتهای خانگی کردهاند و در راستای جرمانگاری قتل های ناموسی بهعنوان یک جرم مجزا، پیشرفتهایی داشتهاند. بهعنوان نمونه، ایتالیا و فرانسه قتل های ناموسی را بهعنوان یک معضل اجتماعی جدی شناخته و مجازاتهای شدیدتر و نظارتهای دقیقتری بر مرتکبین اعمال کردهاند.
در کشورهایی مانند کانادا و استرالیا، کمپینهای مردمی فشار زیادی به دولتها وارد کردهاند تا تدابیر حمایتی برای زنان تقویت شود که منجر به افزایش منابع برای پناهگاهها و خدمات حقوقی گردیده است. این کشورها همچنین برنامههای آموزشی گستردهای برای تغییر نگرشهای اجتماعی در رابطه با برابری جنسیتی برگزار کردهاند و درک میکنند که تغییرات قانونی باید با تحولات فرهنگی در نگرشهای مربوط به زنان همراستا و همزمان باشد.
تضاد میان این کشورها و ایران برجستهکننده تأثیر اصلاحات قانونی و فعالیتهای اجتماعی است. در کشورهایی که قوانین به نفع زنان تحول یافتهاند، کمپینهای آگاهیبخشی و آموزشهای اجتماعی معمولاً در کنار اصلاحات قانونی بهطور همزمان پیش میروند. اگرچه تغییرات نگرشی در سطح جامعه بهطور آنی محقق نمیشود، اما تلاشهای پیوسته نشان داده که ممکن است افکار عمومی در زمینه حقوق زنان تغییر کرده و هنجارهای مربوط به خشونت علیه زنان دگرگون شود. این تغییرات فرهنگی در مناطقی که اصلاحات و فعالیتهای اجتماعی بهخوبی ریشه دوانده، برای کاهش نرخ قتل های ناموسی و خشونت علیه زنان نقشی اساسی ایفا کردهاند.
با این حال، شایسته است که چالشهای خاصی که فعالان ایرانی در مبارزه با قتل های ناموسی با آن روبهرو هستند، بهطور ویژه مورد توجه قرار گیرد. برخلاف بسیاری از کشورهای دیگر که از آزادی مطبوعات و موانع کمتر در فعالیتهای اجتماعی برخوردارند، ایران محدودیتهای جدی برای آزادی بیان و تجمعات اعمال میکند، که این موضوع سازماندهی حمایتها و درخواست تغییرات قانونی را برای فعالان دشوار میسازد.
سازمانهای حقوق بشری بینالمللی نیز به این نکته اشاره کردهاند که عدم پیشرفت در اصلاحات قانونی در ایران بخشی از نتیجه این محدودیتهاست، چرا که دولت معمولاً تلاشها برای برابری جنسیتی را تهدیدی برای ارزشهای فرهنگی و مذهبی میداند. بنابراین، در حالیکه تجارب سایر جوامع درسهای ارزشمندی به همراه دارد، موانع خاصی که ایران در برخورد با قتل های ناموسی در درون مرزهای خود با آن روبهرو است نیز قابل توجه است.
مقایسه وضعیت ایران با سایر کشورهای جهان، نشاندهنده جهانی بودن مسئله قتل های ناموسی و رویکردهای گوناگون مقابله با آن است. هر جامعهای با چارچوبهای فرهنگی و قانونی خاص خود مواجه است، اما مشکل بنیادین کنترل پدرسالارانه بهعنوان یک عامل مشترک باید مورد توجه قرار گیرد. برای ایران، تغییرات اساسی نهتنها نیازمند اصلاحات قانونی، بلکه نیازمند تغییرات اساسی در نگرشهای اجتماعی است؛ اقدامی که تجارب کشورهای دیگر نشان میدهند با وجود چالشهای فراوان، در نهایت با پشتکار و حمایت میتوان به آن دست یافت.
رسانهها در ایران نقشی تعیینکننده در شکلدهی به نگرش عمومی نسبت به قتل های ناموسی و خشونتهای جنسیتی ایفا میکنند. نحوه پوشش رسانهای یا نادیدهگرفتن موارد قتل های ناموسی تأثیر زیادی بر افکار عمومی دارد و همچنین میتواند بر احتمال تغییرات قانونی و فرهنگی مؤثر واقع شود. در طول دههها، بسیاری از موارد قتل های ناموسی یا کمرنگ شده یا بهعنوان مسائلی خصوصی و خانوادگی معرفی شدهاند، بهطوریکه پیامدهای این حوادث را کماهمیت جلوه داده و ضرورت اصلاحات فوری را پنهان میسازد.
با این حال، برخی از رسانههای پیشرو و خبرنگاران مستقل در تلاش بودهاند تا این موارد را برجسته کرده و مشکلات سیستماتیکی که به وقوع قتل های ناموسی منجر میشوند را نمایان کنند و از جامعه بخواهند تا واکنشی مناسب نشان دهد.
در رسانههای دولتی، پوشش خبری قتل های ناموسی غالباً محدود و گزینشی است، بهویژه زمانی که این موارد ممکن است به هنجارهای فرهنگی سنتی آسیب بزنند یا چارچوب قانونی موجود را به چالش بکشند. رسانههای تحت کنترل دولت به ندرت ارزشهای پدرسالارانه را بهطور صریح نقد میکنند و یا اصلاحاتی را ترویج میدهند که ممکن است بهعنوان تهدیدی برای ارزشهای محافظهکارانه تلقی شود.
به همین دلیل، بسیاری از موارد قتل های ناموسی یا بهدرستی گزارش نمیشوند و یا بهگونهای ارائه میشوند که کلیشههای رفتاری “بیحیایی” قربانیان را تقویت کنند و بهطور ضمنی مطرح کنند که خشونت علیه زن به دلیل رفتار او توجیهپذیر است. این رویکرد، تأثیر زیادی بر نگرشهای عمومی میگذارد و موجب میشود که جامعه عمق بحران قتل های ناموسی را نادیده بگیرد یا آن را بهعنوان یک قسمت غیرقابل اجتناب از زندگی بپذیرد.
اما رسانههای مستقل و بینالمللی در سالهای اخیر نقش روزافزونی در مستندسازی موارد قتل های ناموسی و افشای حقیقت خشونتهای جنسیتی در ایران ایفا کردهاند. این پلتفرمها با ارائه گزارشهای دقیق از موارد فردی، بررسی عوامل اجتماعی و قانونی دخیل و ارائه صدای بازماندگان و خانوادههای آسیبدیده از قتل های ناموسی، توانستهاند گفتمان عمومی را حول وضعیت زنان در ایران به راه بیندازند. این تلاشها بهویژه در میان نسلهای جوانتر که بیشتر تمایل به حمایت از برابری جنسیتی دارند، نقش برجستهای در آگاهیرسانی ایفا کرده است.
رسانههای اجتماعی بهعنوان ابزاری حیاتی برای افزایش آگاهی عمومی در خصوص قتل های ناموسی ظاهر شدهاند و فضایی را فراهم کردهاند که فعالان و شهروندان عادی میتوانند اطلاعات خود را به اشتراک گذاشته، دیدگاههای خود را بیان کرده و کمپینهایی را سازماندهی کنند. پلتفرمهایی مانند اینستاگرام، توییتر و تلگرام به مدافعان حقوق زنان در ایران این امکان را دادهاند که از محدودیتهای رسانههای دولتی عبور کنند و با استفاده از هشتگها، پستهای ویروسی و طومارهای آنلاین، توجهها را به سمت قتل های ناموسی جلب کنند.
در موارد پرمناقشهای مانند قتل رومینا اشرفی، خشم عمومی در فضای مجازی باعث فشار به مقامات برای واکنش شده است، حتی اگر این واکنشها موقتی باشند. اگرچه فعالبودن در فضای آنلاین نمیتواند جایگزین اصلاحات ساختاری باشد، اما نقش قابل توجهی در شکلدهی به نگرشهای عمومی، به چالش کشیدن روایتهای سنتی و تقویت همبستگی اجتماعی ایفا میکند.
قدرت رسانهها و درک عمومی در مقابله با قتل های ناموسی تنها در افزایش آگاهی نهفته نیست، بلکه در به چالش کشیدن هنجارهای اجتماعی نیز تأثیرگذار است. وقتی که رسانهها قتل های ناموسی را از حوادثی جداگانه به یک مسئله سیستمی تبدیل میکنند، این امر عموم مردم را مجبور میسازد تا نابرابریهای ساختاری که خشونت جنسیتی را تشدید میکنند، شفافسازی کنند. این تغییر در روایت برای ایجاد فضایی که اصلاحات قانونی در آن ممکن باشد، ضروری است، چراکه یک جامعه آگاه معمولاً بیشتر از سیاستهایی که حقوق زنان را حفظ میکنند، حمایت خواهد کرد.
با این حال، تأثیر پوشش رسانهای بر درک عمومی محدودیتهایی دارد، بهویژه با توجه به قوانین شدید سانسور در ایران. روزنامهنگاران مستقل و فعالان غالباً برای گزارش در مورد قتل های ناموسی یا دفاع از حقوق زنان با آزار، بازداشت یا نظارت مواجه میشوند. این وضعیت موجب میشود که پوشش کامل و جامع رسانهها از این موارد یا بررسی ابعاد وسیعتر آنها دشوار باشد. علیرغم این چالشها، پوشش رسانهای همچنان یکی از مؤثرترین ابزارها برای افزایش آگاهی است، حتی اگر پیشرفتها بهتدریج و با مقاومت همراه باشد.
در نهایت، نمیتوان نقش رسانهها در شکلدهی به درک عمومی قتل های ناموسی در ایران را نادیده گرفت. در حالی که رسانههای دولتی معمولاً این مسئله را کماهمیت نشان میدهند، رسانههای مستقل و اجتماعی روایتهای جایگزینی را ارائه دادهاند که واقعیتهای خشونت جنسیتی را بهطور آشکار نمایان میسازند. با برجستهکردن داستانهای شخصی پشت آمارها و تلاش برای ایجاد تغییرات، رسانهها و فعالان آنلاین در جهت ایجاد درکی عمومی مؤثر گام برداشتهاند که میتواند منجر به اصلاحات معنادار شود. درک عمومی یک نیروی قوی است و زمانی که تغییر کند، این توانایی را دارد که هنجارهای فرهنگی دیرینه را به چالش بکشد و از جامعه و سیستم حقوقی مسئولیتپذیری بخواهد.
مبارزه علیه قتل های ناموسی و خشونت جنسیتی در ایران ارتباطی عمیق با نقض سیستماتیک حقوق زنان دارد که ریشه در قوانین اسلامیای دارد که آزادیها و خودمختاری زنان را محدود میکنند. این قوانین نابرابری جنسیتی را تقویت کرده و یک چارچوب قانونی ایجاد کردهاند که زنان را بهعنوان افراد زیردست مردان میبیند و حقوقشان در زمینههای ازدواج، طلاق، حضانت فرزند و ارث به شدت محدود است. برای بسیاری از زنان در ایران، نظام قانونی بهجای اینکه منبعی برای حمایت باشد، تبدیل به ابزاری برای کنترل و سرکوب شده است.
محدودیتهای قانونی ایران نهتنها به حقوق فردی محدود نمیشود، بلکه بهطور جدی توانایی فعالان زنان برای سازماندهی و درخواست تغییر را محدود میسازد. تشکیل یک انجمن، سازمان یا حزبی که بهطور خاص به حقوق زنان پرداخته باشد، در ایران تقریباً غیرممکن است بهدلیل کنترل شدید دولتی و ترس از سرکوب. سازمانهای مستقل حقوق زنان اغلب بهعنوان تهدیدی برای امنیت ملی شناخته میشوند و فعالان بهدلیل تلاش برای مقابله با خشونتهای جنسیتی یا دیگر نابرابریهای اجتماعی با نظارت، بازداشت و حتی زندان مواجه میشوند. این فضای سرکوبگرانه مانع از توانایی زنان برای مبارزه و دفاع از حقوقشان میشود و حرکتهای جمعی که میتوانند موجب تغییرات اجتماعی و قانونی شوند را بهطور مؤثر مهار میکند.
با توجه به این محدودیتهای وسیع و محیط خصمانهای که فعالان حقوق زنان در ایران با آن روبهرو هستند، نیاز به حمایت بینالمللی فمینیستی بسیار ضروری است. جنبش فمینیستی ایران و فعالان حقوق زنان میتوانند از همبستگی و حمایت جامعه فمینیستی جهانی بهرهمند شوند. سازمانهای بینالمللی میتوانند با افزایش آگاهی عمومی در مورد سرکوب زنان در ایران، تقویت صدای فعالان ایرانی و فراهم کردن فضاهایی برای بیان آزادانه نظرات، نقشی مؤثر ایفا کنند. این حمایت جهانی میتواند موجب وارد کردن فشار بینالمللی به مقامات ایرانی شده و آنان را به رعایت حقوق بشر و پایان دادن به آزار فعالان حقوق زنان وادار کند.
شبکههای فمینیستی بینالمللی میتوانند منابع، آموزشها و تأمین مالیهای لازم را برای حمایت از پایداری جنبش فمینیستی ایران فراهم آورند. این منابع میتواند شامل کانالهای ارتباطی امن، آموزش امنیت دیجیتال برای حفاظت از حریم خصوصی فعالان و پشتیبانی حقوقی برای کسانی باشد که با تعقیب قضائی مواجه هستند. از طریق همکاریهای مشترک، سازمانهای بینالمللی میتوانند تابآوری فعالان ایرانی را تقویت کرده و توانمندسازی آنان را در ادامه فعالیتهایشان در شرایط سرکوب دولتی تسهیل کنند. در دنیای کنونی که تلاشهای محلی بهطور مداوم با موانع مختلف روبهرو است، حمایت بینالمللی بهعنوان شاهرگهای حیاتی عمل کرده و به فعالان نشان میدهد که در مبارزه برای عدالت، تنها و منفرد نیستند.
علاوه بر این، حمایت فمینیستی بینالمللی میتواند نقش مهمی در اعمال فشار به رهبران جهانی بهمنظور توجه به نقض حقوق زنان در ایران در عرصههای دیپلماتیک ایفا کند. درخواستها برای قرار دادن شرایط حقوق بشر در توافقات تجاری، طرح قطعنامهها در نهادهای بینالمللی و بیانیههای رسمی دولتهای خارجی میتواند به رژیم ایران نشان دهد که رفتار آن با زنان و فعالان در سطح جهانی قابل پذیرش نیست. این نوع فشار، زمانی که با صدای فمینیستهای ایرانی تقویت شود، قادر است خواستههای اصلاحی را پررنگ کرده و ایران را برای نقضهای سیستماتیک حقوق زنان تحت فشار قرار دهد.
حمایت جامعه فمینیستی جهانی نهتنها نشانگر همبستگی است، بلکه یک اقدام ضروری برای یاری رساندن به زنان ایرانی در به چالش کشیدن ساختارهای سرکوبگر حاکم بر زندگی آنان به شمار میآید. با شناسایی و تقدیر از شجاعت زنان ایرانی و تقویت مطالبات آنان، جنبش فمینیستی جهانی میتواند بهطور مؤثری انزوایی را که از طریق سانسور بر این زنان تحمیل شده، بشکند، از فعالانی که در معرض خطرات جدی قرار دارند، حمایت کند و آیندهای را ارتقا دهد که در آن زنان ایران قادر به پیگیری حقوق خود در زمینههای عدالت، برابری و آزادی باشند.
تابآوری جنبش فمینیستی ایران، باوجود موانع شدید، نمونهای از روح استوار و ایستادگی این فعالان است. با حمایتهای بینالمللی، امید به آیندهای وجود دارد که در آن حقوق زنان در ایران دیگر بهطور سیستماتیک نقض نشده و برعکس، مورد حمایت، احترام و تجلیل قرار گیرد.