داستان قرآنی «اصحاب کهف» بهطور سنتی در روایت اسلامی بهعنوان نشانهای از قدرت الهی الله تفسیر شده است که بهطور معجزهآسا باعث خوابیدن 7 جوان شد و آنان پس از بیش از 300 سال بیدار شدند. اما مقایسه این داستان با فضای ادبی قرآن و فرهنگ مسیحی قرن هفتم میلادی در خاورمیانه، شباهتهایی را با داستان «هفت خفتگان اِفِسوس» نشان میدهد، یک افسانه مسیحی از قرن پنجم میلادی که داستانی از آزار و اذیت جوانان مسیحی توسط امپراتور رومی بتپرست دِسیوس در قرن سوم میلادی را روایت میکند. در این داستان، جوانان به پناهگاه یک غار میروند، برای بیش از 200 سال به خواب میروند و پس از بیداری متوجه میشوند که امپراتوری اکنون مسیحی شده است.
ایمان آنها تأیید میشود و سپس جوانان میمیرند و به آغوش پروردگار پذیرفته میشوند. این داستان نه تنها نمایش قدرت خداوند است، بلکه در اصل یک تمثیل بوده که به توانایی ایمان مسیحی در غلبه بر آزار و اذیت تأکید میکند، تجلیل از مسیحی شدن امپراتوری روم و پاسخی به بدعتگذاران آن زمان است که به معنای فیزیکی رستاخیز شک داشتند. از آنجا که قرآن تمام داستان را حفظ نکرده بلکه تنها به آن اشاره کرده است، مفسران نسلهای بعدی این داستان را نادرست تفسیر کرده و اجزای کلیدی آن را حذف کرده و پیام اصلی تمثیل را منتقل نکردهاند.
در سال 2023، پژوهشگر آکادمیک توماس آیش یافتههای خود را منتشر کرد که نسخه خاص داستان موجود در قرآن همپوشانی قابل توجهی با نسخهای دارد که توسط اسقف اعظم کانتربری، تئودور تارسوس (درگذشت 690 میلادی) تدریس شده و میتوان آن را در زمینهای فلسطینی از اوایل قرن هفتم میلادی قرار داد.[1]1. Eich, Thomas. Muḥammad und Cædmon und die Siebenschläferlegende. Zur Verbindung zwischen Palästina und Canterbury im 7. Jahrhundert (abstract in English), Der Islam, vol. 100, no. 1, 2023, pp. 7-39. https://doi.org/10.1515/islam-2023-0003
داستان اصحاب کهف در سوره 18 قرآن، که به نام «الکهف» (غار) نامگذاری شده است، آمده است. این داستان روایت گروهی از جوانان مؤمن است که در غاری به خواب ماوراءالطبیعی فرو میروند و پس از صدها سال بیدار میشوند. این داستان شباهت زیادی به روایت موجود در موعظهای سریانی کشیش مسیحی به نام یعقوب سروجی (521 میلادی) دارد.[2]2. Reynolds, Gabriel Said. “Seven Sleepers” in Medieval Islamic Civilization, ed Josef W. Meri, Routledge, 2004, p. 720, ISBN 9780415966900
در داستان یعقوب، هفت جوان مسیحی در اِفِسوس (شهری باستانی در ترکیه امروزی) از امپراتوری شرور مخفی میشوند، به خواب فوقطبیعی فرو میروند و صدها سال بعد بیدار میشوند تا ببینند که زادگاهشان به مسیحیت گرویده است.[3]3. Jacobus de Voragine, Archbishop of Genoa, 1275 First Edition Published 1470. “Seven Sleepers” in The Golden Legend: Volume IV (archived).
در حالی که داستان اصحاب کهف به عنوان نشانهای از قدرت الهی تفسیر میشود، بررسیهای تاریخی درباره داستان حمله ابرهه به کعبه نشان میدهد که تفسیرهای سنتی از برخی داستانهای قرآنی ممکن است با واقعیت تاریخی سازگار نباشد.
این امر که قرآن حاوی بسیاری از داستانهایی است که ابتدا در جوامع یهودی و مسیحی در خاورمیانه روایت شدهاند، امری شناختهشده است. این داستانها شامل افسانهها و روایتهای خارج از متون رسمی هستند که در سوریه و در فاصله قرن دوم تا اوایل قرن هفتم میلادی رواج داشتهاند. یکی از مشهورترین این داستانها، افسانه هفت خفتگان افسوس است. این داستان در دوران قرون وسطی هم در اروپا و هم در خاورمیانه بسیار محبوب بود و به زبان لاتین ترجمه شد و وارد آثار مسیحی آن دوران گردید. این داستان همچنین در جهان اسلام نیز بهدلیل ذکر آن در قرآن، توجه زیادی جلب کرد.
پس از رنسانس و روشنگری قرن شانزدهم، این داستان از محبوبیت افتاد و بهطور عمده بهعنوان یک افسانه و اسطوره غیرواقعی کنار گذاشته شد. از آنجا که این داستان در کتاب مقدس یافت نمیشود، اکثر کلیساهای مسیحی آن را رد کردند و هیچ پیامد الهیاتی برای آن قائل نشدند. روز جشن هفت خفتگان افسوس دیگر توسط کلیسای کاتولیک رومی برگزار نمیشود (این روز اکنون بهعنوان «رمانی تخیلی» در نظر گرفته میشود)، و این داستان امروزه در میان کلیساهای پروتستان تقریباً ناشناخته است.
اگرچه نمیتوان جزئیات دقیق نحوه آشنایی نویسنده یا نویسندگان قرآن با داستان هفت خفتگان را دانست، اما بر اساس خود روایت اسلامی، میدانیم که پیامبر اسلام، محمد، در طول 63 سال زندگی خود فرصتهای زیادی برای شنیدن این داستان داشته است. منابع سنتی میگویند که محمد در دوران جوانی خود به عنوان یک تاجر کاروان به سوریه سفر کرده و احتمال دارد که در آنجا این داستان را شنیده باشد.
همچنین زائران مکه شامل مسیحیان سوریهای بودند که این داستان محبوب را به خوبی میشناختند. پیروان محمد نیز ممکن بود پس از تماس با جوامع مسیحی در مناطق مدیترانهای و عربستان این داستان را برای او نقل کرده باشند. بهطور کلی، راههای متعددی وجود داشت که این داستان میتوانست در طول زندگی محمد برای او نقل شود.
همانطور که پیشتر اشاره شد، در سال 2023 پژوهشگر آکادمیک توماس آیش نسخهای مکتوب از داستان هفت خفتگان را شناسایی کرد که در یک جامعه رهبانی فلسطینی در اوایل قرن هفتم میلادی در گردش بوده و شباهتهای قابل توجهی با روایت قرآنی دارد. در چکیده مقاله او آمده است:
«… اسقف اعظم کانتربری، تئودور تارسوس (درگذشته 690 میلادی) […] زندگینامه او توجه را به انتقال جوامع رهبانی یونانی-فلسطینی و مصری، از جمله آثار مقدس و متون، به ایتالیا و بهویژه رم در قرن هفتم جلب میکند. ارتباط متون بازمانده از مدرسه کانتربری با تاریخ خاورمیانه قرن هفتم با نسخهای از افسانه معروف هفت خفتگان افسوس که در تفسیر کتاب مقدس تئودور ثبت شده، بیشتر روشن میشود. نسخه خاص تئودور از این افسانه همپوشانی قابل توجهی با نسخهای دارد که در سوره 18 قرآن (الکهف، «غار») آمده است. همواره روشن بوده است که سوره الکهف به افسانه مسیحی هفت خفتگان اشاره دارد. با این حال، از آنجا که تمام نسخههای شناختهشده قبلی این داستان با نسخه قرآنی تفاوتهای چشمگیری داشتند، ارتباط بین نسخهها معمولاً در قالب «انتقال شفاهی» تصوّر میشد. نسخه ثبتشده از جلسات آموزشی تئودور در قرن هفتم اکنون به ما این امکان را میدهد که تصویری دقیقتر ترسیم کنیم که در آن این نسخه خاص از افسانه میتواند در فلسطین قرن هفتم قرار گیرد.»
بخشی از چکیده مقاله علمی توماس آیش (2023)[4]4. Eich, Thomas. Muḥammad und Cædmon und die Siebenschläferlegende. Zur Verbindung zwischen Palästina und Canterbury im 7. Jahrhundert (abstract in English), Der Islam, vol. 100, no. 1, 2023, pp. 7-39. https://doi.org/10.1515/islam-2023-0003
در مقاله خود (که باقیمانده آن به زبان آلمانی نوشته شده)، آیش توضیح میدهد که تئودور از دهه 640 تا 668 میلادی در رم در صومعه سنت آناستاسیوس، یک جامعه رهبانی یونانی که از دهه ۶۳۰ میلادی از فلسطین به آنجا مهاجرت کرده بودند، زندگی میکرد. این حرکت احتمالاً بهدنبال فتح فلسطین توسط امپراتوری بیزانس در سالهای 629-630 صورت گرفته بود، اگرچه ممکن است بهدلیل فتح عربها چند سال بعد نیز بوده باشد. در سال 669، پاپ تئودور را به انگلستان فرستاد تا به عنوان اسقف اعظم کانتربری جانشین کرسی خالی شود، جایی که تعالیم او بازتابدهنده آموزههای جامعه رهبانی یونانی-فلسطینی سابق خود بود و از آگاهی به آثار پدران کلیسای سریانی حکایت داشت.
در تفسیر کتاب مقدس تئودور که در انگلستان نگاشته شده است (و در دو نسخه لاتینی از قرن نهم و یک نسخه از قرن یازدهم باقیمانده)، نسخهای از داستان هفت خفتگان یافت میشود که شباهتهای برجستهای با روایت قرآنی دارد. برخلاف تمامی ارجاعات سریانی-مسیحی دیگر به این افسانه (که همگی به جوامع فلسطینی نسبت داده شدهاند و در یک مورد به نجران در جنوب عربستان)، در نسخه تئودور:
نسخه تئودور بهنظر میرسد که ریشههای سریانی دارد. آیش اشاره میکند که تئودور این داستان را به پدران شرقی نسبت میدهد و از آن در زمینه همسر لوط استفاده میکند. علاوه بر این، تنها منبع لاتینی دیگری که به ساخت کلیسا بر فراز غار اشاره دارد، نسخه گریگوریوس تورس است که نسخه خود را به یک مترجم از سوریه نسبت میدهد. در نهایت، این واقعیت که داستان برای پاسخ به پرسشی درباره روح همسر لوط (آیا روح او تا روز رستاخیز در بدن میماند) استفاده شده است، برای منطقه فلسطین جالب توجه بوده است، جایی که ستونی از نمک که به سرنوشت او پس از نابودی سدوم نسبت داده میشد، در مسیرهای زیارتی آن زمان بهخوبی شناخته شده بود.
نسخه تئودور در بخشی از تفسیر کتاب مقدس او بر انجیل لوقا آمده است:
همسر لوط. برخی از پدران شرقی معتقدند که روح او تا روز قیامت در بدنش میماند. آنها مثال هفت خفتگان را ذکر میکنند که از آزار و اذیت امپراتور دسیوس فرار کرده و به غاری که چهل مایل از شهر افسوس فاصله داشت پناه بردند و چون در شب خسته شده بودند، به خواب رفتند و سگشان نیز همراهشان بود. پس از دویست سال، آنها در دوران امپراتور تئودوسیوس جوان بیدار شدند، نشستند و درباره رفتن به شهر برای خرید غذا با یکدیگر صحبت کردند. آنها فکر میکردند که تنها یک شب خوابیدهاند. سپس دو نفر از آنها به سوی شهر حرکت کردند و سگ را همراه داشتند و سکههای خود را نشان دادند؛ مردان شهر گفتند: «ببینید، این مردان گنجی پیدا کردهاند و این سکهها را از زیر خاک درآوردهاند»، چون تصویر دسیوس بر روی سکهها بود. اما آنها این را انکار کردند و همه چیز را به ترتیب برای آنها گفتند. وقتی مردان شهر به حرف آنها ایمان نیاوردند، تعدادی از مردان شهر را با خود بردند تا به عنوان شاهد به غار برگردند. و زمانی که به غار رسیدند و وارد آن شدند، ناگهان همه هفت خفتگان مردند. مردان شهر که شاهد این رویداد بودند، به نزد امپراتور تئودوسیوس رفتند و گزارشی صحیح از آنچه اتفاق افتاده بود به او دادند. او آمد و دید که اینطور شده است و فوراً آنها را با روپوش بنفش خود پوشاند و از آن زمان به بعد به رستاخیز شک نکرد و با دیانت کامل کلیسایی بر فراز آنها ساخت.[5]5. M. Bischoff and M. Lapidge (eds.) (1994) “Biblical Commentaries from the Canterbury School of Theodore and Hadrian. Cambridge: Cambridge Univesity Press, pp. 416-419
پیش از شناسایی نسخه فلسطینی که در بالا نقل شد، تعدادی از شباهتهای روشن میان داستان قرآنی و افسانه هفت خفتگان افسوس شناسایی شده بود، اگرچه تفاوتهایی نیز وجود داشت.
این دو روایت به روشنی ویژگیهای مشترک زیادی دارند که نشان میدهد در واقع یکی هستند. آنها در رویدادهایی که شرح میدهند تقریباً یکسان هستند و در جزئیات کلیدی شباهتهای برجستهای دارند. هر دو داستان به جوانان، غار، خواب طولانی، خرید نان با سکهها و روز قیامت اشاره دارند. از آنجا که افسانه سوری حدود دو قرن پیش از داستان قرآنی روایت شده است، باید روشن باشد که نویسنده قرآن در واقع در حال بازگویی همان داستان سریانی است.
قرآن حتی در آیه 9 سوره کهف اشاره میکند که مخاطبان باید با این داستان آشنا باشند و باید قبلاً درباره آن «تفکر» کرده باشند، و آیه 22 سوره کهف نشان میدهد که دیدگاههای مختلفی درباره جزئیات این داستان در میان مردم رایج بوده است.
هر دو داستان با اشاره به اینکه گروهی از جوانان در معرض مشکلات قرار دارند آغاز میشود. در حالی که قرآن جزئیات کمی درباره ماهیت مشکل آنها ارائه میدهد، افسانه سریانی بهطور مشخص از یک امپراتور به نام دسیوس سخن میگوید که مسیحیان را وادار میکرد تا به بتها قربانی کنند، وگرنه با مرگ روبهرو میشدند.
هفت خفتگان در شهر افسوس به دنیا آمده بودند. و زمانی که امپراتور دسیوس برای آزار و اذیت مسیحیان وارد افسوس شد، فرمان داد معابد در وسط شهر ساخته شوند، بهطوری که همه مردم به همراه او برای قربانی کردن به بتها بیایند. او بهدنبال مسیحیان میگشت و آنها را مجبور میکرد یا قربانی کنند یا اینکه کشته شوند. بهگونهای که هر شخص از شکنجههایی که وعده داده شده بود ترسیده و دوستان یکدیگر را ترک میکردند، پسران از پدران و پدران از پسران انکار میکردند.[6]6. Jacobus de Voragine, Archbishop of Genoa, 1275 First Edition Published 1470. “Seven Sleepers” in The Golden Legend: Volume IV (archived).
هفت خفتگان (بند 1)
آنگاه که آن جوانمردان(اصحاب کهف) به غارها پناه بردند و گفتند: اى پروردگار ما، ما را از سوى خود رحمت عنایت کن و کار ما را به راه رستگارى انداز.[7]7. آیه 10 سوره کهف
اگر از قوم خود کناره جستهاید و جز خداى یکتا خداى دیگرى را نمىپرستید، به غار پناه برید و خدا رحمت خویش بر شما ارزانى دارد و نعمتتان را در آن مهیا دارد.[8]8. آیه 16 سوره کهف
در روایت قرآنی، نویسنده از خواننده میپرسد که آیا درباره اصحاب کهف و نوشته آنها تفکر کرده است یا نه. ذکر کلمه «نوشته» جزئیات مهمی است که داستان قرآن را به داستان هفت خفتگان افسوس مرتبط میکند. در افسانه سریانی، روایت دقیقتری وجود دارد که بیان میکند داستان شهادت جوانان نوشته و در کنار ورودی غار قرار داده شده است.
آیا پنداشتهاى که اصحاب کهف و رقیم[نوشته] از نشانههاى شگفتانگیز ما بودهاند؟[9]9. آیه 9 سوره کهف
سپس دسیوس فکر کرد که با آنها چه باید کرد و همانطور که خداوند اراده کرد، دهانه غار را با سنگها مسدود کرد تا آنها در آنجا از گرسنگی و کمبود غذا بمیرند. سپس وزیران و دو مرد مسیحی، تئودور و روفینوس، شهادت آنها را نوشتند و بهطور پنهانی آن را در میان سنگها قرار دادند.
هفت خفتگان (بند ۲)
در حالی که قرآن دیگر به نوشته اشاره نمیکند، این جزئیات در داستان سریانی نقش مهمی ایفا میکند. افرادی که خفتگان را مییابند، از نوشتهها برای تأیید صحت داستان هفت مرد استفاده میکنند. این کمک میکند تا معنی ذکر این جزئیات در قرآن را درک کنیم که نویسنده از خوانندگان میخواهد به آن «تفکر» کنند.
و مالکوس اول وارد غار شد تا به دوستانش بپیوندد، و سپس اسقف پس از او وارد شد. و در آنجا در میان سنگها نامههایی یافتند که با دو مهر نقرهای مهر شده بودند. سپس اسقف آنها را برای جمع خواند تا همه شنوندگان از شنیدن آن شگفتزده و متعجب شوند.
هفت خفتگان (بند ۳)
در میان مفسران اولیه قرآن، به نظر میرسد که در خصوص ماهیت دقیق واژه «الرَّقِیم» که توسط بیشینه مترجمان به «نوشته» ترجمه شده است، اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد. سعید بن جبیر، که در میان علما و مفسران شیعه و سنی از احترام زیادی برخوردار است، نظر ایشون در تفسیر ابن کثیر بیان شده است. ابن کثیر روایت میکند که سعید بن جبیر گفته است «الرَّقِیم» در واقع نوشتهای است که در ورودی غار قرار داده شده بود. این امر ارتباط مستقیم با افسانه سریانی را تأیید میکند.
در مورد واژه “الرقیم”، العوفی از ابن عباس نقل کرده است که آن درهای است نزدیک به اَیلَه، و همین نظر را عطیه العوفی و قتاده نیز بیان کردهاند. اما ضحاک بیان کرده که غار در آن دره قرار دارد و رقیم نام همان دره است. مجاهد نیز اظهار کرده است که “الرقیم” به معنای ساختمان یا بنای آنان است. برخی دیگر گفتهاند که “الرقیم” همان وادیای است که در آن غار قرار دارد. عبدالرزاق از سفیان ثوری نقل کرده که سماک از عکرمه و او از ابن عباس در مورد رقیم گفته: کعب گمان میکرد رقیم نام شهر است. ابن جریج نیز از ابن عباس نقل کرده که “الرقیم” همان کوه است که غار در آن واقع شده است. سعید بن جبیر نیز گفته رقیم لوحی سنگی بوده که داستان اصحاب کهف بر آن نوشته شده و سپس بر سر در غار نهاده شده است.[10]10. تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، جلد 5 ، صفحه 125
در بازگوهای مختلف افسانه سریانی، در مورد مدت زمان حضور خفتگان در غار اختلاف نظرهایی وجود دارد. به نظر میرسد این اختلاف میان مسیحیان همچنان در قرن هفتم، زمانی که این داستان نخستین بار به جامعه اولیه مسلمانان پیشا-اسلامی منتقل شد، موضوع بحث بوده است. قرآن بیان میکند که خداوند خفتگان را بیدار کرده است تا آنها را مورد آزمایش قرار دهد و ببیند که کدام یک از دو گروه میتواند مدت زمان خواب آنها را بهتر محاسبه کند.
سالى چند در آن غار به خوابشان کردیم.[11]11. آیه 11 سوره کهف سپس بیدارشان کردیم تا بدانیم کدام یک از آن دو گروه حساب مدت آرمیدنشان را داشتهاند.[12]12. آیه 12 سوره کهف
در مورد آنچه که گفته شده، یعنی آنها سیصد و شصت و دو سال خوابیدهاند، شک و تردید وجود دارد. زیرا آنها در سال چهارصد و هفتاد و هشت میلادی بیدار شدند، در حالی که دسیوس تنها یک سال و سه ماه سلطنت کرد و این در سال دویست و هفتاد میلادی بود، بنابراین مدت خواب آنها تنها دویست و هشت سال بود.
هفت خفتگان (بند ۴)
یکی دیگر از نکات مهم در مقایسه دو روایت، اشاره به «جوانان» بودن همراهان است. به نظر میرسد این ویژگی در داستان اصلی بهعنوان یک ابزار ادبی بهکار رفته است تا نشان دهد که جوانان در دینداری و ایمان از افراد مسنتر پیشی گرفتهاند. بهطور مشابه، در داستان قرآنی نیز تأکید بر سن و سال آنها بهعنوان نقدی است بر کسانی که در باورهای نیاکان خود گرفتار شدهاند.
و هنگامی که غذایشان را تناول کرده و در حال گریه و زاری نشستند، ناگهان، به اراده خدا، به خواب رفتند و هنگامی که صبح شد، جستجویشان کردند و نتوانستند آنها را بیابند. از اینرو دسیوس اندوهگین شد که چنین جوانانی را از دست داده است.
هفت خفتگان (بند ۲)
ما خبرشان را به راستى براى تو حکایت مىکنیم: آنها جوانمردانى بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و ما نیز بر هدایتشان افزودیم.[13]13. آیه 13 سوره کهف بر دلهایشان نیرو بخشیدیم، آنگاه که برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است. جز او کسى را خدا نخوانیم که هر گاه چنین کنیم، سخنى سخت کفرآمیز گفته باشیم.[14]14. آیه 14 سوره کهف
اگرچه جوانان در غار به مدت صدها سال به خواب رفته بودند، اما تصور میکردند تنها یک روز به خواب رفتهاند.
و آنگاه این مقدسان که درون غار بودند، بیدار شدند و برخاستند و به یکدیگر سلام کردند و به راستی گمان کردند که تنها یک شب را خوابیدهاند و از خستگی روز قبل یاد کردند.
هفت خفتگان (بند ۳)
همچنین بیدارشان کردیم تا با یکدیگر گفت و شنود کنند. یکى از آنها پرسید: چند وقت است که آرمیدهاید؟ گفتند: یک روز یا پارهاى از روز را آرمیدهایم … [15]15. آیه 19 سوره کهف
یکی دیگر از شباهتهای بین این دو داستان این است که هر دو اشاره میکنند که یکی از همراهان به شهر میرود تا با سکهها نان بخرد. افسانه سریانی میگوید که نام کسی که نان میخرد، ملکوس است.
او به ملکوس دستور داد که به شهر برود و نان بخرد، و از او خواست تا بیشتر از دیروز بیاورد و همچنین بپرسد که امپراتور چه دستوری داده است. سپس ملکوس پنج شلینگ برداشت و از غار خارج شد و وقتی سنگتراشان و سنگها را در برابر غار دید، شروع به دعا کرد و به شدت شگفتزده شد.
هفت خفتگان (بند ۳)
… یکى را از خود با این پولتان به شهر بفرستید تا بنگرد که غذاى پاکیزه کدام است و برایتان از آن روزیتان را بیاورد. و باید که به مهربانى رفتار کند تا کسى به شما آگاهى نیابد. [16]16. آیه 19 سوره کهف
در حالی که ملکوس در تلاش بود تا نان بخرد، توسط مردم شهر بازداشت میشود. آنها از اینکه او سکهای قدیمی در دست دارد، شگفتزده میشوند. او از اینکه امپراتور و مردم شهر مشرکانی هستند که ممکن است او را مجازات کنند، هراسان است. در داستان قرآنی، یکی از همراهان به دیگری هشدار میدهد که از دستگیری بپرهیزد، چرا که ممکن است او را مجبور به بازگشت به شرک کنند.
و هنگامی ملکوس آنها را دید که با یکدیگر سخن میگویند، هیچ تردیدی نداشت که آنها او را به نزد امپراتور خواهند برد. او بسیار ترسان شد و به آنها التماس کرد که او را رها کنند و هم پول و هم نان را نگه دارند، اما آنها او را نگه داشتند و گفتند: از کجا آمدهای؟ زیرا گنجی از امپراتوران کهن یافتهای. آن را به ما نشان بده تا با تو شریک شده و آن را پنهان نگه داریم.
هفت خفتگان (بند ۳)
زیرا اگر شما را بیابند سنگسار خواهند کرد، یا به کیش خویش درآورند. و اگر چنین شود تا ابد رستگار نخواهید شد.[17]17. آیه 20 سوره کهف
هم افسانه سریانی و هم داستان قرآنی بیان میکنند که جوانان از خواب بیدار شدند تا ایمان مؤمنان را به روز قیامت تقویت کنند.
و هنگامی که قدیسان مبارک پروردگار ما امپراتور را دیدند، چهرههای آنان همچون خورشید درخشان شد. سپس امپراتور وارد شد، پروردگار را ستود و آنان را در آغوش گرفت و بر هر یک از آنها گریست و گفت: اکنون شما را میبینم همچون زمانی که پروردگارمان، عیسی، لازاروس را زنده کرد. سپس ماکسیمیان به او گفت: به ما ایمان بیاور، زیرا حقیقتاً پروردگار ما ما را پیش از روز قیامت بزرگ، زنده کرده است. و به این منظور که تو به طور قطعی به رستاخیز مردگان ایمان بیاوری، به یقین ما همانطور که اینجا میبینی، برانگیخته شدهایم و زندهایم.
هفت خفتگان (بند ۴)
بدین سان مردم را به حالشان آگاه کردیم تا بدانند که وعده خدا راست است و در قیامت تردیدى نیست … [18]18. آیه 21 سوره کهف
قرآن اشاره میکند که پس از وقوع آن رویدادها، مکانی برای عبادت در محل غار اصحاب کهف ساخته شد. جالب است که یک کلیسا نیز بر فراز محل معجزه در افسوس بنا شد. این غار برای نزدیک به هزار سال زیارتگاه بود. تا اواخر قرن ششم، این کلیسا شامل سازههای مرمری و یک مقبره بزرگ گنبددار بود.[19]19. Holly Hayes, “Cave of the Seven Sleepers, Ephesus”, Sacred-Destinations, accessed December 4, 2013 (archived). این اطلاعات به احتمال زیاد برای مسیحیان سوریه شناخته شده بود و احتمالاً به نویسنده آیات قرآنی نیز منتقل شده است.
و سپس دستور داد تا مقبرههای با ارزشی از طلا و نقره بسازند و پیکرهایشان در آنها دفن گردد. و در همان شب، آنها به امپراتور ظاهر شدند و به او گفتند که باید به آنها اجازه دهد تا بر روی زمین همانطور که پیش از آن خوابیده بودند، تا زمانی که پروردگار ما آنان را برانگیزد و تا زمانی که به رستاخیز برآیند، باقی بمانند. سپس امپراتور فرمان داد تا آن مکان با سنگهای قیمتی به شکلی نجیبانه و باشکوه بیارایند و تمام اسقفهایی که رستاخیز را پذیرفته بودند، آمرزیده شوند.
هفت خفتگان
… آنگاه در باره آنها با یکدیگر به گفت و گو پرداختند و گفتند: بر روى آنها بنایى برآورید -پروردگارشان به کارشان آگاهتر است- و آنان که بر حالشان آگاهتر شده بودند، گفتند: نه، اینجا را مسجدى مىکنیم. [20]20. آیه 21 سوره کهف
نویسنده این آیات در قرآن پاسخ قطعیای در مورد تعداد خفتگان ارائه نمیدهد و احتمال سه، پنج یا هفت نفر بودن آنها را مطرح میکند. افسانه سریانی به طور واضح و قاطع در جمله نخست خود بیان میکند که داستان مربوط به هفت خفتگان است.
هفت خفتگان در شهر افسوس به دنیا آمدند.
هفت خفتگان (بند ۱)
خواهند گفت: سه تن بودند و چهارمیشان سگشان بود و مىگویند: پنج تن بودند و ششمیشان سگشان بود -تیر به تاریکى مىافکنند- و مىگویند: هفت تن بودند و هشتمیشان سگشان بود. بگو: پروردگار من به عدد آنها داناتر است و شمار ایشان را جز اندککسان نمىدانند. و تو در باره آنها جز به ظاهر مجادله مکن و از کس نظر مخواه.[21]21. آیه 22 سوره کهف
هر دو روایت بیان میکنند که جوانان برای صدها سال خوابیدهاند. قرآن مدت زمان خواب آنان را 309 سال ذکر میکند، در حالی که نسخه سریانی عددی نزدیک به 200 سال را مطرح میسازد. در نسخههای مختلف افسانه هفت خفتگان تفاوتهای قابل توجهی در مورد مدت زمان خواب آنها وجود دارد، هرچند که در تمامی نسخهها این مدت زمانی بیشتر از 200 سال است.
و آنان در غار خود سیصد سال آرمیدند و نُه سال بدان افزودهاند.[22]22. آیه 25 سوره کهف
… پس آنها تنها به مدت دویست و هشت سال خوابیدند.
هفت خفتگان (بند ۴)
در روایت سریانی، امپراتوری که به تعقیب هفت جوان پرداخته، تراجان دِسیوس است که از سال 249 تا 251 میلادی حکومت میکرد. از آنجا که این داستان در حدود میانه قرن پنجم (حدود 450 میلادی) شکل گرفته است، خواب دویست ساله عدد دقیقتری به نظر میرسد. با توجه به این ارتباط، برخی از محققان و مدافعان اسلام در دوران معاصر، عدد 300 ذکر شده در قرآن را بازنگری کردهاند و آن را به عنوان عددی که مردم زمانه ذکر کردهاند و نه عددی قطعی از سوی الله، تفسیر کردهاند.
با وجود شباهتهای فراوان میان روایت قرآنی و سریانی وجود دارد و به وضوح هر دو رویداد مشابهی را توصیف میکنند، تفاوتهای کلیدی نیز بین این دو نسخه وجود دارد.
نویسنده روایت قرآنی به نظر میرسد که در برخی جزئیات دچار ابهام است. او از اشاره تعداد دقیق خفتگان خودداری کرده و به جای آن یک دامنه مبهم از اعداد را مطرح میکند و میگوید که تنها خداوند از تعداد صحیح آگاه است. او در مورد مدت زمان خواب آنها نیز دقیق نیست و تعداد سالها را ذکر میکند اما هیچ عدد قطعی ارائه نمیدهد. او هیچ نامی را اشاره نمیکند، مکان وقوع این رویدادها را بیان نمیکند و زمان وقوع داستان را مشخص نمیکند. این شواهد نشان میدهند که نویسنده تنها به طور مبهم با این داستان آشنا بوده و ممکن است دسترسی به نسخه کامل و نوشتاری آن نداشته است؛ شاید این داستان به صورت شفاهی به او منتقل شده باشد.
هدف پشت داستان سریانی به نظر میرسد تأکید بر رستاخیز جسمانی در روز قیامت باشد.[23]23. برای نمونه، یکی از جوانان میگوید: «به ما ایمان بیاور، زیرا حقیقتاً پروردگار ما ما را پیش از روز رستاخیز بزرگ برانگیخته است. و به این منظور که تو به طور قطعی به رستاخیز مردگان ایمان بیاوری، به یقین ما همانطور که اینجا میبینی برانگیخته شدهایم و زندهایم.» (هفت خفتگان: بند ۴) در حالی که داستان قرآنی به روز قیامت اشاره میکند، اما از رستاخیز سخنی به میان نمیآورد. در واقع، هدف اعلام شده در داستان قرآن این است که «آنانی که میگویند خداوند فرزند به دنیا آورده است را بترساند»[24]24. و کسانى را که گفتند: خدا فرزندى اختیار کرد، بترساند. آیه 4 سوره کهف (یعنی مسیحیان تثلیثی). موضع اصلی اسلام در خصوص باور تثلیث مسیحی این است که آن را عمل به شرک[25]25. گناه پرستش بت یا شرک در عبادت میداند و فردی که به تثلیث ایمان داشته باشد، مشرک[26]26. polytheist شناخته میشود. بنابراین، قرآن داستانی که توسط مسیحیان نوشته شده را گرفته و آن را به یک بحث جدلی علیه مسیحیت تبدیل کرده است.
روایت سریانی از نظر محتوا و ساختار موفق به تحقق هدف خود میشود. بیدار شدن جوانان و مشاهده اینکه شهر زادگاهشان به مسیحیت تبدیل شده، پایانی جذاب است و خود وجود این جوانان، تأکید بر رستاخیز جسمانی را فراهم میآورد. این دو هدف را برآورده میکند: تأکید بر این اصل که خداوند مسیحیان را از طریق آزار و شکنجه نجات خواهد داد و همچنین شادی از مسیحی شدن امپراتوری روم که زمانی مسیحیان را آزار میداد. اما در روایت قرآنی، جوانان دوباره به همان «مشرکان» برمیخورند و تنها در مورد طول مدت خوابشان از یکدیگر سؤال میکنند. هیچ استدلالی برای اینکه چرا خداوند نمیتواند فرزندی داشته باشد مطرح نمیشود، و نیز پاسخی برای اینکه جوانان از خواب طولانی خود چه بهرهای میبردند، ارائه نمیشود.
از آنجا که این داستان در قرآن آمده است، عالمان و مدافعان اسلام به دفاع از اعتبار تاریخی آن پرداختهاند.[27]27. Joseph A Islam, “The Sleepers of the Cave – The Quran, Historical Sources and Observations”, The Quran and its Message, January 25, 2013 (archived). با این حال، دلایل قابل مهمی برای شک در واقعیت تاریخی این داستان وجود دارد. نه تنها بهطور علمی امکانپذیر نیست که بدن انسان 300 سال زندگی کند، بلکه شواهد خوبی وجود دارد که نشان میدهد این داستان ممکن است بهعنوان یک درگیری سیاسی و کلامی درون کلیسای مسیحی سوریه ساخته شده باشد. این حقایق، همراه با ارتباطات موجود با بسیاری از افسانههای پیشین در مورد قهرمانان خفته، به شدت نشان میدهد که داستان هفت خفتگان باید در دسته افسانهها و اساطیر قرار گیرد.
طولانیترین عمر ثبتشده برای یک انسان که تاریخ تولد و وفات او طبق استانداردهای مدرن کتاب گینس و گروه تحقیقاتی جرونولوژی تایید شده است، ژان کالمانت، یک زن فرانسوی است که به سن 122 سالگی رسید. حداکثر طول عمر ثبتشده برای انسانها از حدود 100 سال در قرن هجدهم به 122 سال در قرن بیست و یکم افزایش یافته است؛ اگر به قرن هفتم بازگردیم، حداکثر عمر به طور قابل توجهی کمتر بوده است. بنابراین، هر گزارشی از زندگی انسانها فراتر از یک قرن باید با تردید فراوان بررسی شود. دکتر مایک استرود، استاد ارشد پزشکی و تغذیه در دانشگاه ساوتهمپتون انگلستان، اظهار میدارد: «بدن انسان در حالت استراحت، که هیچگونه فعالیتی انجام نمیدهد، حدود ۱۰۰ وات حرارت بدن تولید میکند که میتواند یک لامپ را روشن کند.»[28]28. Lauren Everitt, Chi Chi Izundu, “Who, What, Why: How long can someone survive without food?“, BBC News Magazine, February 20, 2012 (archived). بدون این حرارت و انرژی، سلولها شروع به تجزیه میکنند و اندامها از کار میافتند. برای حفظ این انرژی، انسانها به غذا و آب نیاز دارند؛ پس از دو ماه بدون غذا و آب، بدن انسان از کار میافتد. حتی در حالتی شبیه به خواب زمستانی، عمر 300 سال غیرممکن خواهد بود.[29]29. Dr. Alan D. Lieberson, “How long can a person survive without food?“, Scientific American, November 8, 2004 (archived).
در فرهنگهای باستانی، سنتی دیرینه در خصوص افسانههایی درباره حفظ قهرمانان مهم وجود دارد. یکی از نمونههای این افسانهها از ایران میآید. در این افسانهها، فناناپذیران قهرمانان باستانی بودند که در خواب عمیقی نگهداری میشدند تا روز رستاخیز فرا رسد، زمانی که آنها بیدار شده و به منجی موعود کمک میکنند تا دنیای ظلم و بیعدالتی را نجات دهد. اغلب این فناناپذیران با تقدس عدد هفت مرتبط بودند و بسیاری از داستانها این نجاتدهندگان را به صورت هفت شخصیت مردانه به تصویر میکشیدند.[30]30. ابراهیم پورداود، یشتها. جلد دوم، ص77، انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی، 1928
این الگوی اسطورهای را میتوان در بسیاری از فرهنگهای خاورمیانه نیز یافت، از جمله در سنتهای یهودی و مسیحی. کتاب مکابیان، که یک نوشتار آپوکریفی است و جزئیات اعمال شورشیان یهودی که علیه سلطنت روم از 164ق.م. تا 63 ق.م. مبارزه میکردند را شرح میدهد، داستان یک مادر پارسا و هفت برادر را شامل میشود. این خانواده توسط یک پادشاه شرور مورد آزار و اذیت قرار میگیرند و او مجبورشان میکند که گوشت خوک بخورند. آنها امتناع میکنند و به جای رها کردن ایمان و آداب یهودی خود، مورد شکنجه قرار میگیرند و جان میدهند.[31]31. 2 Maccabees Ch 7 این هفت برادر برای چندین نسل به عنوان قدیسان مورد احترام قرار گرفتند و فرقههایی برای حفظ داستان آنها شکل گرفت. با این حال، از آنجا که یهودیان در قرن چهارم مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و محبوبیت نداشتند، نسخههای مسیحی این افسانه شروع به گسترش کردند، از جمله داستان قدیسه فلیسیتاس و هفت پسرش. دکتر آلبریشت برگر، استاد مطالعات بیزانسی در دانشگاه لودویگ-ماکسیمیلیانس-یونیورزیت مونیخ، تأکید میکند که ارتباط واضحی بین این نسخههای مختلف داستان مکابیان و افسانه مسیحی هفت خفتگان وجود دارد، که نسخهای آشکار از داستان یهودی است.[32]32. Albrecht Berger, Gabriela Signori (ed.), “Dying for the Faith, Killing for the Faith: Old-Testament Faith-Warriors (1 and 2 Maccabees) in Historical Perspective“, BRILL, 2012, pp. 114-118, ISBN 9789004211056, 2012.
سنت قهرمانان خفته فراتر از قرن هفتم ادامه یافت. دهها نمونه از این نوع داستانها در ادبیات قرون وسطی یافت میشود.[33]33. D. L. Ashliman, “Sleeping Hero Legends“, University of Pittsburgh, August 2, 2013 (archived). در دورانهای مدرنتر، داستان «ریپ ون وینکل» نوشته واشینگتن ایروینگ (1819)، مردی را به تصویر میکشد که ه بالای کوه میرود، در خواب جادویی به مدت بیست سال فرو میرود، فکر میکند فقط یک روز گذشته است، به شهر خود باز میگردد و متوجه میشود کسی را نمیشناسد و میفهمد که جامعه به طور چشمگیری تغییر کرده است.
اگرچه داستان کامل هفت خفتگان برای اولین بار تا قرن ششم بهطور مکتوب ثبت نشد، این داستان تا میانه قرن پنجم در سوریه شناخته شده بود. این داستان نخستین بار توسط اسقف استفان اَفسس (حدود 448-451 میلادی)[34]34. Clive Foss, “Ephesus after Antiquity: A Late Antique, Byzantine and Turkish City”, Cambridge University Press, p. 43, 1979. ذکر شده و همچنین توسط اسقف زکریا میتلنی (حدود 465-536 میلادی)[35]35. F. J. Hamilton, D.D. and E. W. Books (trans.), “Zachariah of Mitylene, Syriac Chronicle: Book II Chapter 1“, M.A. Methuen & Co, 1899 (archived). نیز ارجاع داده شده است. در این دوره زمانی، تعدادی از جدالهای الهیاتی در جوامع مسیحی سوریه در جریان بود.[36]36. Peter L’Huillier, “The Church of the Ancient Councils”, Crestwood, New York: St. Vladimir’s Seminary Press, pp. 199-201, 1996. [37]37. Richard Price and Michael Gaddis, “The Acts of the Council of Chalcedon vol. 3”, Liverpool University Press, pp. 1-3, 2007 یکی از این جدالها مربوط به ماهیت بدن قیامتزده بود.این اختلاف الهیاتی، که به نام جریان اوریجنیستها (پیروان اوریجن) شناخته میشد، بهدلیل آموزههای اوریجن، نویسنده و روحانی مسیحی که بعدها مرتد شناخته شد، در اواخر قرن چهارم میلادی در مصر آغاز شد و تا اواسط قرن پنجم به آسیای صغیر گسترش یافت. اوریژنیستها ادعا میکردند که بدن قیامتزده مؤمنان همان بدن فیزیکی آنها در دوران زندگی نیست. استفان ثبت کرده است که اسقفهای زمان او معجزه هفت خفتگان را بهعنوان پاسخی الهی به این درگیری کلامی میدیدند. در آثار خود، زکریا میتلنی از مورد هفت خفتگان بهعنوان دلیلی برای دفاع از موضع ارتدکس در مورد قیامت استفاده میکند:
«من اینجا حقیقت قیامت را ثبت میکنم که در ایام پادشاهی تئودوسیوس در روزهای جوانان هفتگانهای که در غاری در ناحیه اَفسس بودند و در تاریخهای سریانی ثبت شده است؛ برای حفظ آنها در یاد مقدسان و برای جلال خداوند، که قادر به انجام همه چیز است.»[38]38. F. J. Hamilton, D.D. and E. W. Books (trans.), “Zachariah of Mitylene, Syriac Chronicle: Book II Chapter 1“, M.A. Methuen & Co, 1899 (archived).
زکریا میتلنی، وقایعنامه سریانی: کتاب دوم، فصل نخستین
به نظر میرسد که این معجزه حفظ فیزیکی بدنها، بهطور ناگهانی در اوج یک جدال الهیاتی در مورد قیامت جسمانی رخ داده است، چیزی است که بهطور طبیعی باعث تردید در اصالت تاریخی این رویدادها میشود و بیشتر اینگونه به نظر میرسد که داستان تنها بهعنوان یک ابزاری برای حمایت از یک طرف در این درگیری کلامی الهیاتی ساخته شده باشد.
این غار که در نزدیکی شهر باستانی افسوس در ترکیه قرار دارد، شبکهای از دخمهها، گورها و مقبرههایی است که در اطراف یک غار در دامنه شرقی تپه پانایرداغ واقع شده است. شواهد باستانشناسی که در دهه 1920 جمعآوری شد، تأیید کرده است که برخی از قبرهای موجود در این سایت در افسوس به میانه قرن پنجم میلادی تعلق دارند، اما همچنین نشان داده است که این غار حداقل دو قرن پیشتر از آن زمان مورد استفاده قرار گرفته است. از جمله اشیاء جمعآوریشده، تکههای سفال با نمادهای مسیحی همراه با کتیبههایی بر دیوارهای غار که به هفت خفتگان اختصاص دارد، پیدا شده است. سایر تکههای سفال حاوی تصاویری از خدایان یونانی و رومی بودند.[39]39. Ernest Honigmann, “Stephen of Ephesus and the Legend of the Seven Sleepers,” in Patristic studies (Studi e testi), Biblioteca apostolica vaticana, 1953
اگرچه این شواهد تایید میکند که مردم ساکن در نزدیکی افسوس افراد دفنشده در این مکان را با افسانه هفت خفتگان مرتبط میدانستند، اما تاییدی بر رویدادهای واقعی این داستان ارائه نمیدهد. آنچه که این شواهد نشان میدهد، این است که افسانهای در میانه قرن پنجم میلادی آغاز شده است و این مکان در همان زمان به داستان هفت خفتگان مرتبط بوده است. مورخ ارنست هونیگمان اشاره میکند:
«در پرتو شواهد باستانشناسی، اکنون بهنظر میرسد که غیرقابل انکار است که در میانه قرن پنجم، هفت جوان افسوسی واقعا باور داشتند یا تلاش کردند دیگران را متقاعد کنند که در زمان دسیوس مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند و یک مقام عالیرتبه کلیسایی، در نوعی فریب خودخواسته، تأسیس عجیب آنها را بهعنوان واقعیت پذیرفته است، که بهویژه به او سلاحی فراهم میکرد تا با استفاده از آن، برخی بدعتگذاران را رد کند و پیروزی ارتدوکسها را تضمین نماید.»[40]40. Ernest Honigmann, “Stephen of Ephesus and the Legend of the Seven Sleepers,” in Patristic studies (Studi e testi), Biblioteca apostolica vaticana, 1953
استفان اِفِسوسی و افسانه هفت خفتگان، صفحه 168
آیا این داستان هسته تاریخی دارد یا نه، همچنان موضوعی بحثبرانگیز است. با این حال، شواهد بهنظر میرسد که پذیرش سریع این افسانه بیشتر بر اساس تمایل به واقعی بودن آن بوده تا ارزیابی دقیق شواهد.
این مکان که در نزدیکی امان، اردن واقع شده، گاهی بهعنوان همان مکانی که اصحاب کهف در سوره کهف اشاره شده، شناخته میشود. این مکان توسط باستانشناس اردنی، رفیق وفا ادجانی، در سال 1963 میلادی کشف شد.[41]41. “Kahf Ahl Al-Kahf (Cave of the Cavemen)“, Greater Amman Municipality, accessed December 5, 2013 (archived). غار و قبر به یک مقصد گردشگری تبدیل شدهاند و اهالی محلی آن را «الرقیم» یا «غار نوشته» مینامند. با این حال، فراتر از سنتهای محلی، به نظر نمیرسد ارتباطی قوی میان این مکان و داستان هفت خفتگان وجود داشته باشد.
موقعیت جغرافیایی این مکان بهنظر میرسد یک سایت دفن باستانی بیزانسی-رومی باشد، اما در سراسر منطقه هزاران مکان مشابه وجود دارد که تنها در منطقه إِربِد–دره شمالی اردن بیش از 750 مکان از این دست پیدا شده است.[42]42. Palumbo, G., 1994. Jordan Antiquities Database and Information System. Amman: American Center for Oriental Research. Cited in: Jerome C. Rose & Dolores L. Burke, “Making Money from Buried Treasure“, Culture Without Context, Issue 14, Spring 2004 (archived). این قبرها اغلب شامل بقایای چندین نفر بوده و معمولاً در دامنههای تپهها یا در غارها قرار داشتند. در واقع، در نزدیکی این غار در ابو علندا تعدادی قبر سنگتراشیده مشابه یافت میشود.[43]43. Matthew Teller, “Jordan“, Rough Guides, p. 106, ISBN 9781858287409, 2002. بدون هیچگونه کتیبه یا ویژگیهای شناسایی دیگر، دلیلی برای شناسایی این مکان خاص بهعنوان همان مکانی که در قرآن ذکر شده، وجود ندارد. حتی ادعاهای موجود در خصوص یک کلیسای کوچک که بعدها به مسجد تبدیل شده، نیز شواهد زیادی ارائه نمیدهند چرا که ساخت کلیساها و عبادتگاهها معمولاً در نزدیکی گورستانها رایج بوده است.
ادعاهای دیگر، از جمله یافتن بقایای هفت نفر و اسکلت یک سگ در غار، به همراه کشف سکههای مسی، نمیتوانند بهطور قطعی تایید شوند چرا که تحقیقات باستانشناسی انجامشده در دهه 1960 میلادی تاریخگذاری دقیقی از اشیاء کشفشده در این مکان نداشتند.[44]44. Ghassan Taha Yaseen, “Qur’an and Archeological Discoveries: Evidence from the Near East“, World Journal of Islamic History and Civilization, 1 (3): 201-212, 2011. ISSN 2225-0883 (archived). بقایای انسانی، سکهها و جواهرات در تمامی قبرهای بیزانسی منطقه رایج هستند.[45]45. Jerome C. Rose & Dolores L. Burke, “Making Money from Buried Treasure“, Culture Without Context, Issue 14, Spring 2004 (archived). بدون تاریخگذاری صحیح، هیچراهی برای تأیید اینکه بقایای موجود در این مکان پیش از داستان قرآنی قرار دارند یا اینکه آنها در طول 1400 سال گذشته در اینجا قرار داده شدهاند، وجود ندارد. این غار تنها چهار طاقچه و تابوت سنگی دارد که نشان میدهد هیچگاه برای نگهداری بقایای هفت نفر طراحی نشده است.
مکانهای بسیاری در کشورهای مسلمان نیز بهعنوان احتمالهای دیگر برای مکان غار اصحاب کهف داستان قرآنی هفت خفتگان معرفی شدهاند. در ترکیه (غار آموریاگ حاج حمزه: غار زیرزمینی یک صومعه یونانی باستان، و طرسوس؛ غار)، سوریه (دمشق: مسجد اهل الکهف، با هفت محراب در سرداب)، مصر (قاهره: غار مغواری در مقطم)، و در شمال آفریقا نیز مکانهای متعدد دیگری وجود دارند. این تنها نشان میدهد که پیدا کردن غار، گورستان و ساختمانهای مذهبی در یک مکان تا چه اندازه آسان است.[46]46. Geneviève Massignonn, “The Veneration of the Seven Sleepers of Ephesus“, 1963 (archived).