میرزا حسین نوری طبرسی (درگذشته در سال ۱۳۲۰ هجری قمری)، نویسنده یکی از کتب هشتگانه اصلی شیعه با نام «مستدرک الوسائل»، از چهرههای برجسته در تاریخ تشیع به شمار میرود. باور او به تحریف قرآن موضوعی است که اغلب از سوی پیروان این مذهب انکار میشود. برخی ادعا میکنند که او خود کتابی در رد تحریف نوشته است، در حالی که عدهای دیگر معتقدند که او بعدها از دیدگاه خود برگشته و توبه کرده است. این مقاله با هدف بررسی دقیق شواهد موجود، تلاش میکند تا اثبات کند که میرزا نوری به تحریف قرآن اعتقاد داشته و تا پایان عمر بر این باور خود اصرار ورزیده است.
کتاب مورد بحث، اثر مشهور او با عنوان کامل «فصل الخطاب فی إثبات تحریف کتاب رب الأرباب» است که به زبان فارسی میتوان آن را «سخن قاطع در تحریف کتاب پروردگار جهانیان» ترجمه کرد. این عنوان به اندازه کافی گویا بوده و به وضوح نیت نویسنده از نگارش این کتاب را نشان میدهد.
باور او درباره حفظ قرآن از نوشتههای خودش
پیروان مذهب تشیع اغلب در پنهان کردن برخی از باورهای خود مهارت دارند. به عنوان مثال، ممکن است نقل قولهایی از میرزا نوری طبرسی را ارائه دهند که گویا دیدگاه او را در مورد حفظ قرآن نشان میدهد، مانند این عبارت:
در این کتاب (یعنی فصل الخطاب) ثابت میکنم که آنچه در حال حاضر بین دو جلد قرآن موجود و جمعآوری شده است، عیناً همان چیزی است که در زمان جمعآوری آن در دوره عثمان بوده است؛ و هرگز دچار هیچ تغییر یا تبدیلی مانند کتب آسمانی پیشین نشده است.[1]1. الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج16، ص232
یک فرد عادی ممکن است با خواندن این عبارت تصور کند که میرزا نوری معتقد به حفظ و سلامت کامل قرآن است. با این حال، یک متخصص متوجه خواهد شد که نویسنده صرفاً بیان کرده است که پس از جمعآوری قرآن توسط عثمان، هیچ تغییر دیگری در آن رخ نداده است. این بدان معناست که ممکن است تغییراتی قبل از جمعآوری آن توسط عثمان صورت گرفته باشد، یا حتی ممکن است جمعآوری آن توسط عثمان از ابتدا به درستی انجام نشده باشد. این موضوع در اظهارات بعدی او روشنتر خواهد شد.
او در مقدمه کتابش، دلیل نگارش آن را چنین بیان میکند:
این یک کتاب دلنشین و یک اثر ارزشمند است که آن را برای اثبات تحریف قرآن و رسواییهای اهل جور و ستم نوشتهام.[2]2. فصل الخطاب فی إثبات تحریف کتاب رب الأرباب، ص2
او در کتاب دیگری تصریح میکند که علی اولین کسی بود که قرآن را جمعآوری کرد و سپس در ادامه میگوید:
و ظاهر این است که منظور از دستهبندی امیرالمؤمنین، کتاب مصون و محفوظ نزد اهل بیت عصمت است، که برای برپایی حق جدید و عالمی که علمش نابود نمیشود، ذخیره شده است، نه آنچه در دست مردم موجود است. زیرا آن کتاب با اینکه از جمعآوری ابن عفان است – چنانکه از اخبار برمیآید – و با وجود تشویش و اضطرابی که در کیفیت جمعآوری آن وجود دارد، عنوان تصنیف بر آن صادق نیست. در این صورت، شایستهتر آن بود که کتاب دیات امیرالمؤمنین ذکر شود که در آن زمانها معروف بود. و در برخی اخبار آمده است که آن کتاب بر شمشیر ایشان آویخته بود. مخالفان ما نیز آن را ذکر کرده و بخاری در باب کتابت علم، و در مشکات در باب حرم مدینه، و در باب صید و ذبائح آن را روایت کرده است. و در صواعق از مسلم روایت شده است. پس آنچه غزالی ذکر کرده، ناشی از کمبود تحقیق او یا تعصب شدیدش بوده است. و همچنین شایستهتر آن بود که مصحف فاطمه پیش از کتاب سلمان ذکر شود، مگر اینکه گفته شود: آن مصحف مانند کتاب جفر و دیوان اسامی شیعیان و امثال آنها برای آن نوشته نشده بود که بین مردم دست به دست شود، و مقصود ذکر آن چیزی است که در اسلام برای اهلش نوشته شده است، پس درک کن.[3]3. نفس الرحمن فی فضائل سلمان، ص233-234
از مطالب فوق به وضوح پیداست که او به تحریف لفظی قرآن اعتقاد داشته و معتقد است که این «جنایت» توسط «ستمگران و ظالمان»، یعنی صحابه که قرآن را جمعآوری کردند، صورت گرفته است. او بر این باور است که قرآن علی از هرگونه تغییری مصون بوده و تا زمان ظهور امام دوازدهم با حقیقت، نزد خاندان پیامبر محفوظ خواهد ماند.
عباس قمی، از علمای شیعه، او را چنین میستاید:
ثقة الاسلام حاج میرزا حسین بن علامه محمد تقی نوری طبرسی صاحب مستدرک الوسائل، شیخ الاسلام و المسلمین، مروج علوم انبیاء و مرسلین، ثقه جلیل و عالم کامل نبیل متبحر خبیر، محدث ناقد بصیر، ناشر آثار و جامع شمل اخبار، صاحب تصانیف کثیره مشهوره و علوم غزیره باهره در روایت و درایت و برپا کننده پرچم رفیع فضائل[4]4. الکنى والألقاب، ج2، ص445
محمدعلی مدرس تبریزی، از دیگر علمای شیعه، میگوید:
عالم ربانی قدوسی، صاحب فیض قدسی، برگزیده خاتم فقها و محدثین پیشین و پسین، ناشر آثار ائمه طاهرین، حاج میرزا حسین بن محمد تقی بن میرزا محمد علی نوری طبرسی، از ثقات سرشناس و از بزرگان علمای امامیه اثنی عشریه در اوایل قرن چهاردهم هجری قمری؛ فقیه، محدث، پژوهشگر، مفسر، رجالی، عابد، زاهد، پارسا، متقی، مشهور به مقام قدسی و تقوا و عبادت و کمالات نفسانی، و در علم حدیث و تفسیر و شناخت احوال و طبقات محدثین و راویان و شرح حال علمای اسلام بینظیر بود. او به ترویج احوال مذهب جعفری و استوار ساختن پایههای طریقت حقه اثنی عشریه و نشر آثار ائمه اطهار علیهم السلام اهتمام داشت. و کمتر کسی به رتبه او در خدمات دینی توفیق یافته است. در حقیقت، او همردیف سه محمد و سومین مجلسی بود، بلکه برخی از بزرگترین اساتید عصرش او را بر مجلسی نیز ترجیح میدادند…[5]5. النجم الثاقب (مقدمه محقق سید یاسین موسوی)، ج1، ص85
از مطالب فوق نتیجه میگیریم که او از جایگاه بسیار بالایی در میان همعصران خود برخوردار بوده و نویسنده یکی از کتب اساسی این مذهب است.
با شاگرد او، علامه آقا بزرگ تهرانی، آغاز میکنیم که کتاب استادش را چنین توصیف میکند:
(فصل الخطاب فی تحریف الکتاب) اثر شیخ ما حاج میرزا حسین نوری طبرستانی … او در آن کتاب عدم تحریف قرآن به زیادت و تغییر و تبدیل و غیره را اثبات کرده است، آنچه در غیر قرآن محقق و واقع شده است، حتی یک کلمه هم که جای آن را ندانیم. و او در خصوص آنچه غیر از آیات الاحکام است، وقوع نقص از جامعان را اختیار کرده است، به طوری که عین آنچه نزد اهلش محفوظ است و کم شده را نمیدانیم، بلکه به طور اجمالی از اخباری که در کتاب به تفصیل ذکر کرده است، فقط ثبوت نقص را میدانیم …[6]6. الذّریعة إلى تصانیف الشّیعة، ج16، ص231
شاگرد به ما میگوید که استادش معتقد نبوده قرآن آیات اضافی دارد یا آیاتی مانند آنچه برای کتاب مقدس و تورات اتفاق افتاده، تغییر کردهاند. با این حال، آیاتی گم شدهاند که ما از آنها بیاطلاع هستیم، اما آنها حاوی احکام دینی نیستند. او در اینجا سعی دارد این تصور را القا کند که آسیب حداقل بوده و هدف او دو چیز است:
علی آل محسن، از مدافعان مذهب تشیع، سعی میکند با گفتن این جمله از رهبر خود عذرخواهی کند:
میرزا حسین نوری تلاشهای ستودنی و آثار مشهوری در یاری رساندن به اسلام و دفاع از آن داشته است، و لغزش او در این کتاب باعث نمیشود که ما تمام تلاشهای او را نادیده بگیریم یا چیزی از اعتبار او را ساقط کنیم، زیرا هر اسب اصیلی ممکن است بلغزد و هر عالمی ممکن است اشتباه کند. این در حالی است که او نگفته است: «قرآنی که در دست ماست، به زیادت و تبدیل تحریف شده است»، بلکه گفته است: «قرآنی که در دست ماست، تمام آنچه بر رسول خدا نازل شده را در بر ندارد»، و این موافق با گفتههای علمای اهل سنت است، همانطور که بیان آن به خواست خدا خواهد آمد.[7]7. لله وللحقیقة،علی آل محسن، ج2، ص545
باز هم، او کار این مرد را کوچک شمرده و آن را یک «خطای کوچک» توصیف میکند.
عالم شیعیان، محمدحسین حسینی تهرانی، مینویسد:
محدث نوری کتاب مذکور را در زمینه تحریف قرآن تألیف کرده است و قصد داشت تحریف را فقط از جهت نقص ثابت کند، نه از جهت تغییر و زیادت….[8]8. معرفة الإمام، ج14، ص118 به هر تقدیر، مرحوم محدث نوری قصد داشت با شش دلیل نقص در کتاب منزل خدا را ثابت کند و وجود زیادت و تغییر در آن را، حتی یک کلمه، رد کند.[9]9. معرفة الإمام، ج14، ص119
عالم شیعیان، میرزا حبیب الله هاشمى خویى، میگوید:
پس گروهی این اخبار را دلیلی بر تحریف قرآن قرار دادند و به ظاهر آنها حکم کردند که چیزی از قرآن کم شده است. محدث نوری این اخبار را در «فصل الخطاب» جمعآوری کرد و آنها را دلیلی بر تحریف کتاب قرار داد و دیگران نیز از او پیروی کردند.[10]10. منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ج16، ص288
عالم بزرگ شیعیان، فاضل لنکرانی، با انتقاد میگوید:
اگرچه برخی امور مؤید آنهاست، مانند آنچه میبینیم که محدث نوری با وجود عظمت شأن و بلندی مقامش، آیه حفظ را در کتابش «فصل الخطاب» که برای اثبات تحریف کتاب نوشته شده، اینگونه نقل کرده است: «إنّا أنزلنا الذکر و إنّا له لحافظون». و انصاف این است که چنین چیزی، بلکه اصل تألیف کتاب مذکور، کمر شیعه را شکسته است.[11]11. تفصیل الشریعة- الخمس و الانفال، ص295
اگر به متن عربی آیه فوق [حجر: ۹] مراجعه کنید، خواهید دید که در عربی به شکل دیگری نوشته شده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا ٱلذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَـٰفِظُونَ» که نشان میدهد او حتی یک آیه اساسی قرآن را به درستی حفظ نکرده بود. لنکرانی از باری که نوری با تألیف آشکار چنین کتابی بر دوش شیعیان گذاشته بود، شکایت کرد.
حجت محمد هرزالدین مینویسد:
و کتاب «فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الأرباب». ای کاش آن را نمینوشت، زیرا به واسطه آن زبان یهود و ملحدین دراز شد.[12]12. معارف الرجال فی تراجم العلماء والأدباء، ج1، ص272
یعنی یهودیان و ملحدان از آن برای حمله زبانی به قرآن استفاده کردند.
آیت الله محمد مهدی موسوی اصفهانی کاظمی مینویسد:
ای کاش آن را تألیف نکرده بود. برخی از علما در رد آن رسالهای شریف نوشتند و در آن حق را تبیین کردند. علمای زمان خود نیز بر محدث نوری خرده گرفتند. و برخی از افراد مورد اعتماد به من خبر دادند که مسیحیان این کتاب را به زبانهای خود ترجمه و منتشر کردهاند.[13]13. احسن الودیعة، ص77
یکی از معاصران نوری به نام شیخ محمود بن ابی القاسم تهرانی رسالهای در رد او با عنوان «کشف الارتیاب عن تحریف الکتاب» نوشت.
علمای شیعه مانند جعفر سبحانی در موسوعة الطبقات و حسن بن عبدالله آملی در منهاج البراعة ادعا کردند که نوری پس از تأثیر فراوان از این رد شگفتانگیز، نظر خود را تغییر داده است.
البته این یک دروغ است، نوری به نظر خود پایبند بود و بهانههای واهی آورد، همانطور که شاگردش آقا بزرگ پس از دریافت آن انتقاد آن را منتقل کرد:
پس شایسته بود که «فصل الخطاب فی عدم تحریف الکتاب» نامیده شود، ولی نامیدن آن به این اسم که مردم را به خلاف مراد من میکشاند، اشتباه در نامگذاری است. اما من آنچه را که آنها برداشت میکنند، اراده نکردهام، بلکه مراد من، اسقاط بعضی از وحی نازل الهی است. و اگر بخواهی، نام آن را «القول الفاصل فی اسقاط بعض الوحی النازل» بگذار.[14]14. الذّریعة إلى تصانیف الشّیعة، ج16، ص232
زیرا مراد از تحریف واقع شده در کتاب، غیر از آن چیزی است که ظاهر لفظ بر آن حمل میشود، یعنی تغییر و تبدیل و زیادت و نقصان و غیره که همگی در کتب یهود و غیر آنها محقق و ثابت شده است، بلکه مراد از تحریف خصوص نقصان به طور اجمال است، در غیر آیات الاحکام به طور قطع.[15]15. الذّریعة إلى تصانیف الشّیعة، ج16، ص221
همانطور که میبینید، این مرد با گفتن اینکه منظورش این نیست که قرآن مانند سایر کتب آسمانی تحریف شده است، بلکه فقط برخی آیات از آن حذف شده است، خود را به نادانی میزند!
واقعیت این است که نقل قولهای فوق از رسالهای گرفته شده است که توسط نوری طبرسی در پاسخ به منتقدانش نوشته شده است، همانطور که میبینید او بر موضع خود اصرار دارد و ادعا میکند که این فقط یک اختلاف در معناشناسی و اصطلاحات است.
رساله او «جواب ایرادات میرزای شیرازی بر فصل الخطاب» نام داشت که در آن شیخی از شیراز از او میخواهد به انتقادات وارده بر فصل الخطاب پاسخ دهد. این رساله ظاهراً مدتی پس از کتاب اصلی او منتشر شده است، همانطور که آقا بزرگ ذکر کرده است.
اگرچه این سند به زبان فارسی نوشته شده و در قفسههای کتابخانههای قدیمی رها شده است، اما ما از برخی از محتوای آن مطلع هستیم زیرا آقا بزرگ پاسخهای استادش به شیخ محمود، نویسنده کشف الارتیاب، را نقل کرده است.
آقا بزرگ اولین استدلال محمود را مبنی بر اینکه یهودیان میتوانند ادعا کنند کتاب ما نیز مانند کتاب آنها فاسد شده است و برتری ما را انکار کنند، ذکر میکند:
شیخ ما نوری در پاسخ فرمودهاند که این سخن مغالطه لفظی است، زیرا مراد از تحریف واقع شده در کتاب، غیر از آن چیزی است که ظاهر لفظ بر آن حمل میشود، یعنی تغییر و تبدیل و زیادت و نقصان و غیره که همگی در کتب یهود و غیر آنها محقق و ثابت شده است، بلکه مراد از تحریف خصوص نقصان به طور اجمال است، در غیر آیات الاحکام به طور قطع. و اما زیادت، اجماع محقق و ثابت از همه فرق مسلمانان و اتفاق عام از هر کسی که خود را منتسب به اسلام میداند، بر عدم زیادت حتی یک کلمه در قرآن جمعآوری شده بین این دو جلد است، حتی به مقدار کوتاهترین آیه که بتوان آن را سخنی فصیح نامید، بلکه اجماع و اتفاق همه اهل قبله بر عدم زیادت یک کلمه در تمام قرآن است به طوری که جای آن را نمیدانیم. پس کجاست آن نقصان اجمالی مورد نظر ما از آنچه ظاهر لفظ بر آن حمل میشود؟ و آیا این جز مغالطه لفظی است؟[16]16. الذّریعة إلى تصانیف الشّیعة، ج16، ص221
محمد هادی معرفت، از علمای شیعه، درباره آنچه در واقع رخ داد، اظهار نظر میکند:
شنیدم که شیخ نوری از نظر خود در مورد تحریف بازگشته و ادعا میکرد که در کتابش «فصل الخطاب» سعی کرده است عدم تحریف کتابی را ثابت کند که از زمان اولین جمعآوری تا کنون در دست مسلمانان بوده است، و اگر تغییری رخ داده، در کتاب نازل شده بر رسول خدا بوده که برخی از آن توسط جمعآوران از قلم افتاده است.
این سخن او در «الرسالة الجوابیة» است که در پاسخ به کتاب «کشف الارتیاب» نوشته است، کتابی که شبهات «فصل الخطاب» را نقض کرده بود … و با این روش پیچیده سعی کرد منتقدان را که علیه او بپا خاسته و به خاطر این اقدام جسورانهاش غوغا به پا کرده بودند، فریب دهد! … ای کاش او صریحاً به اشتباه خود اعتراف میکرد و از پروردگارش طلب مغفرت میکرد و توبه مینمود و این فریبکاری آشکار را رها میکرد![17]17. صیانة القرآن من التحریف، ص105
به طور خلاصه، این مرد عقبنشینی یا توبه نکرد. اگر چیزی هم بود، سعی کرد با بازی با کلمات به اعتقاد خود به تحریف پایبند بماند.