تولد امام زمان (محمد بن حسن عسکری)، امام دوازدهم شیعیان اثنیعشری، یکی از موضوعات جنجالی و مبهم در تاریخ اسلام است که بهطور گستردهای مورد نقد قرار گرفته است. بسیاری از افراد و منتقدان با دیدگاههای گوناگون، این ادعا را زیر سوال بردهاند. در این نوشتار، از منظر علمی و انتقادی، بررسی میکنیم که چرا تولد این شخصیت مذهبی شک و تردیدهایی را در پی داشته است و چگونه میتوان آن را بهعنوان یک موضوع ایدئولوژیک و نه یک واقعیت تاریخی پذیرفت.
یکی از اصلیترین انتقادات به داستان تولد امام زمان (محمد بن حسن عسکری)، عدم وجود شواهد مستقل و همعصر از منابع غیرشیعی است. مهمترین اسناد و روایتهایی که به تولد او اشاره دارند، بهطور عمده از منابع شیعی سالها پس از تاریخ ادعایی تولد او استخراج شدهاند. در این میان، هیچیک از تاریخنگاران اهل سنت یا منابع بیطرف یا اسناد حکومتی(در صورت وجود) آن دوران بهطور مستقل به تولد چنین شخصیتی اشاره نکردهاند. این فقدان شواهد از منابع همعصر بهویژه در دنیای علمی و تاریخی، بهطور قابلتوجهی اعتبار این ادعا را تحتالشعاع قرار میدهد.
روایتهای تاریخی که به تولد امام زمان (محمد بن حسن عسکری) اشاره دارند، در منابع شیعی خود تناقضات زیادی دارند. از جمله مسائل مطرحشده میتوان به عدم دقت در زمان و مکان تولد او و همچنین نحوه تولد او اشاره کرد. این تناقضات بهطور طبیعی این سوال را مطرح میکند که آیا این روایات بهطور واقعی بازتابدهنده یک واقعه تاریخی بودهاند، یا تنها بهعنوان ابزاری برای توجیه یک باور مذهبی شکل گرفتهاند؟ بهویژه اینکه با بررسی دقیقتر، بهنظر میرسد که این روایات بهطور عمدی برای اهدف ایدئولوژیک تشیع در دورههای بعدی تدوین شدهاند.
یکی دیگر از دلایل تردید در تولد محمد بن حسن عسکری، عدم وجود شواهد اجتماعی و سیاسی مربوط به او در تاریخ است. شخصیتهای مذهبی برجسته معمولاً آثار و نشانههایی از حضور خود در جامعه بهجا میگذارند، خواه از طریق اقدامات سیاسی، فرهنگی یا حتی معنوی. اما در مورد محمد بن حسن عسکری، هیچ نشانهای از تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم او در میان مردم یا حتی در دایره خاص شیعیان وجود ندارد. این مسئله، بهویژه در دوران حکومت عباسیان که بهشدت جامعه شیعه را تحتنظر داشتند، مسألهای قابل توجه است. این نبود شواهد از کنشهای اجتماعی یا سیاسی، برای منتقدان دلیلی محکم برای بازاندیشی در صحت تاریخی روایتهای مربوط به او به شمار میرود.
پس از وفات حسن عسکری و بدون داشتن فرزندی شناختهشده، جامعه شیعی بهویژه شیعیان امامیه با بحران رهبری و جانشینی مواجه شدند. در این موقعیت بحرانی، ضرورت ایدئولوژیک تولد امام زمان (محمد بن حسن عسکری)، بهعنوان فرزند پنهان حسن عسکری مطرح شد. این ایده بیشتر بهعنوان یک راهحل ایدئولوژیک برای حفظ مشروعیت مذهبی تشیع بهوجود آمد تا یک واقعه تاریخی مستند. بدینوسیله، تولد او از یک حقیقت تاریخی به یک باور دینی تبدیل شد که با گذشت زمان بهعنوان یکی از ارکان اعتقادی شیعه اثناعشری پذیرفته شد.
برای اثبات تاریخنگاری تولد امام زمان (محمد بن حسن عسکری) از منظر علمی، بهویژه از دیدگاه خداناباوران و منتقدان، معیارهای دقیقی باید مدنظر قرار گیرد. از جمله این معیارها میتوان به وجود شواهد همعصر و مستقل اشاره کرد. این شواهد باید از منابع مختلف غیرشیعی، مانند تاریخنگاران اهل سنت، مسیحیان یا حتی اسناد حکومتی عباسیان بهدست آیند. متأسفانه، تاکنون هیچ گزارشی از منابع مستقل که بهطور خاص به تولد او اشاره کرده باشد، در دسترس نبوده است.
در دنیای تاریخنگاری، وجود شواهدی شفاف و بدون تناقض از اهمیت بسیاری برخوردار است. هرگونه اختلاف در جزئیات، بهویژه در روایات متعدد از یک واقعه، میتواند اعتبار آن را زیر سوال ببرد. متأسفانه، در مورد تولد امام زمان (محمد بن حسن عسکری)، نهتنها شواهد مستقل و معتبر وجود ندارد، بلکه روایتهای مختلف نیز بهشدت با یکدیگر در تضاد هستند. این مسئله خود گواهی بر ضعف تاریخی این ادعا است.
شواهد مادی و فیزیکی، مانند اسناد، آثار و حتی محل دفن شخصیتهای تاریخی، میتواند به روشنشدن حقیقت تاریخی آنها کمک کند. در مورد محمد بن حسن عسکری، هیچگونه شواهد مادی یا فیزیکی که بتواند تاریخ تولد او را تأیید کند، وجود ندارد. این فقدان شواهد قابلبررسی علمی، این فرضیه را تقویت میکند که داستان تولد او بیشتر جنبه مذهبی و ایدئولوژیک دارد تا یک واقعه تاریخی قابلمستند.
یک شخصیت تاریخی معمولاً تأثیری قابلسنجش بر جامعه زمان خود دارد و این تأثیر میتواند از طریق ارتباط با سایر شخصیتهای برجسته یا مشارکت در تحولات اجتماعی و سیاسی آن دوران نمایان شود. وجود شواهدی که این تعاملات یا اثرگذاریها را نشان دهد، میتواند بهعنوان دلیلی برای اثبات وجود و تولد چنین شخصیتی مطرح شود و اعتبار تاریخی او را تقویت کند.