یوحنای دمشقی از شخصیتهای برجسته کلیسای ارتدکس شرق بود که در خانوادهای صاحبمقام در دمشق به دنیا آمد. پدربزرگش، منصور ابن سرجون، در زمان هراکلیوس مسئولیتهای مالیاتی بیزانس را برعهده داشت و در تسلیم دمشق به خالد ابن ولید نقش کلیدی ایفا کرد. پدر یوحنای دمشقی، سرجون ابن منصور، نیز از نزدیکان معاویه بود و گمان می رود به عنوان منشی خزانهداری او خدمت میکرد. خود یوحنای دمشقی نیز در دربار اموی پرورش یافت و در زمان عبدالملک مروان و ولید ابن عبدالملک در اداره خزانهداری مشغول به کار بود.
تاریخ دقیق تولد یوحنای دمشقی مشخص نیست، اما گفته میشود او در دوران کودکی یا جوانی با یزید ابن معاویه در ارتباط بوده است. برخی منابع ادعا میکنند که وی در سال 675 میلادی متولد شده، اما این تاریخ با ارتباط او با یزید همخوانی ندارد، زیرا در آن زمان هنوز دهه اول زندگیاش کامل نشده بود. او در چهارم دسامبر 749 میلادی درگذشت و به این ترتیب دوران ناآرام قیام ابومسلم خراسانی را که در سال 747 میلادی آغاز شد، تجربه کرد. اما اجل به او فرصت نداد تا سقوط مروان دوم و ظهور عباسیان را شاهد باشد. مروان دوم در ششم اوت 750 میلادی توسط ابوالعباس سفاح به قتل رسید و سر آخرین خلیفه اموی از تن جدا شد. پس از این، مروانیان فقط در نواحی اندلس قدرت داشتند.
یوحنای دمشقی به عنوان یکی از مسیحیان کلیسای ارتدکس شرق، شهرت زیادی در میان همدینان خود کسب کرد. در آن زمان، دربار بیزانس حرکتی به نام «شمایلشکنی» یا «آیکونوکلاسم» را آغاز کرده بود که در آن، احترام و تقدیس شمایلهای مقدس محکوم میشد. با وجود خطرات، یوحنای دمشقی از نخستین کسانی بود که به این فرمان امپراتوری اعتراض کرد و آرا و نظرات دربار بیزانس را محکوم کرد. جان اورشلیمی، که زندگینامه یوحنای دمشقی را نوشته است، میگوید که پس از این اتفاق، دربار بیزانس به دشمنی با او پرداخت و لئو سوم اسنادی جعلی به خلیفه وقت در دمشق فرستاد که یوحنای دمشقی را به توطئه علیه دمشق متهم میکرد. به دستور خلیفه، دست راست یوحنای دمشقی قطع و در معرض دید عموم قرار گرفت. با این حال، چند روز بعد، یوحنای دمشقی دست خود را از مأموران خلیفه طلب کرد و در مقابل شمایل تئوتوکوس به عبادت پرداخت. گفته میشود که به طرز معجزهآسایی دست او بازسازی شد و به همین دلیل یوحنای دمشقی بر شمایل تئوتوکوس یک دست نقرهای قرار داد. این شمایل به «تندیس سهدست» مشهور شد. هرچند این داستان بیشتر جنبه افسانهای دارد، اما نشاندهنده میزان مخالفت یوحنای دمشقی با آرای بیزانس و سبب شهرت او است.
یوحنای دمشقی یکی از دینپژوهان برجستهای بود که در علوم مختلف تحصیل کرده بود. او در هندسه اقلیدسی و ریاضیات پیروان فیثاغورس تخصص داشت و نیز در شعر و شاعری سرآمد بود. آثار او شامل سرودهای مسیحی بسیاری است که برخی از آنها تا امروز نیز باقی ماندهاند. با این حال، مهارت اصلی یوحنای دمشقی در نگارش رسالههای جدلی، یا همان آپولوژی نویسی، بود. این رسالهها به شکل مناظره و مباحثه تنظیم شدهاند و در آنها پاسخهای فرضی یا واقعی مخالفان نقد میشود. به عنوان مثال، یوحنای دمشقی سه رساله آپولوژیک دارد که در آنها به نکوهش کسانی پرداخته که با تقدیس و احترام به شمایلهای مقدس مخالف بودند. این رسالهها در واقع پاسخی به امپراتور بیزانس، لئو سوم، بودند.
اما مهمترین اثر یوحنای دمشقی که در دنیای اسلامپژوهی نیز شناخته شده است، رسالهای به نام «درباره بدعتها» است، بهویژه فصل صد که به «خطای نیرنگآمیز اسماعیلیان» اختصاص دارد. این رساله که اکنون ترجمه فارسی آن در دسترس شماست، به موضوع ارتداد اعراب پرداخته است. اهمیت این اثر در این است که از اولین نوشتههایی است که به نقد محمد و باورهای اولیه اعراب در زمان مروانیان میپردازد و نکات مهمی را مطرح میکند. همانطور که خواهید دید، این رساله به صورت رفت و برگشتی تنظیم شده است؛ چرا که در آن پی در پی عبارات «آنها میگویند…» و «ما در پاسخ میگوییم…» دیده میشود. برخلاف تصور برخی که فکر میکنند این رساله در دهه 710 میلادی نوشته شده، دلایلی وجود دارد که نشان میدهد یوحنای دمشقی این رساله را بین سالهای 743 تا 749 میلادی به رشته تحریر درآورده است. بهطور دقیقتر، یوحنای دمشقی این کتاب را به درخواست «اسقف کوسماس» که در سال 743 میلادی به این مقام نائل شد، نوشته است. بنابراین، این رساله پس از سال 743 میلادی و به دنبال مرگ هشام ابن عبدالملک و آغاز شورشها در حکومت عربی، نگاشته شده است.
در رساله «درباره بدعتها»، یوحنای دمشقی بدون ملاحظه به محمد حمله میکند و در همان ابتدا او را «پیشگام دجال» و در جایی دیگر «پیامبر دروغین» مینامد؛ پیامبری دروغین که هیچکدام از اولیای الهی به ظهور او اشاره نکردهاند. یوحنای دمشقی سوال میکند که چگونه خداوند در برابر چشمان عموم بر موسی ظاهر شد و چگونه تمام انبیا و اولیای الهی وعده ظهور مسیح را دادهاند، اما هیچکس خبری از ظهور محمد نداشته است، در حالی که اعراب او را بهعنوان پیامبر پذیرفتهاند. به این ترتیب، او اعراب را به چنگ زدن به پیامبری دروغین و باورهای خرافاتی متهم میکند.
یوحنای دمشقی در این کتاب، اعراب را «ساراسنها» مینامد، اما خاطرنشان میسازد که به آنها «هاجریون» نیز گفته میشود، زیرا اعراب از نسل ابراهیم و از کنیزش، هاجر، هستند. بهطور کلی، در آن زمان اعراب را با سه عنوان هاجریان، اسماعیلیان، و ساراسنها خطاب میکردند.
در مورد ریشه کلمه «ساراسن» نظریههای مختلفی وجود دارد و بهطور دقیق مشخص نیست که این واژه از کجا آمده است. یوحنای دمشقی معتقد است که این واژه از اصطلاح «sarra kenoi» یا بهبیانی دیگر «destitute of sara» گرفته شده که به معنای «فاقد سارا» یا «بیبهره از سارا» است. برخی میگویند که این اصطلاح به رابطه ابراهیم و هاجر اشاره دارد؛ رابطهای که به تولد اسماعیل منجر شد و میدانیم که اعراب از نسل اسماعیل هستند. از این رو، آنها را «اسماعیلیان» و یا «هاجریان» نیز مینامند. برخی دیگر بر این باورند که طبق سِفر پیدایش، سارا با خشم هاجر را از خانه بیرون کرد و اصطلاح «فاقد سارا» به همین دلیل برای هاجر و سپس به اعراب اطلاق شد.
گفته شده که واژه ساراسن از زبان فرانسوی «Saracin» یا «Sarrasine» و از لاتین «Saracenus» و یونانی «sarakenos» مشتق شده است. بر اساس این نظریه، این واژه گمان می رود از اصطلاح لاتین یا یونانی «sara kenoi» گرفته شده است که یوحنای دمشقی نیز به همین مورد اشاره دارد. با این حال، نظریههای دیگری نیز درباره ریشه این واژه وجود دارد. برخی معتقدند که ساراسن در واقع تغییر آوایی واژه «sharaquiyin» (شارقیون) یا به عبارتی «sharquiyin» (شرقیون) است. در این صورت، اعراب بهعنوان «شرقیون» شناخته میشدند و این واژه در چرخش آوایی در زبانهای یونانی و لاتین به «ساراسین» یا «ساراسِن» تبدیل شده است. برخی دیگر نیز معتقدند که ساراسن از واژه لاتین «sara-scenite» مشتق شده است، که در آن «scenite» به معنای «چادر» یا «خیمه» است و به چادرنشینی اعراب اشاره دارد. برخی نیز بر این باورند که «قین» به معنای بنده به کار میرود، و در این صورت اصطلاح «ساره-قین» به معنای «بنده سارا» و اشاره به هاجر دارد. برخی نیز ساراسن را به معنای «سارقین» یا دزدان میدانند، اما این تفسیر بعید به نظر میرسد.
یوحنای دمشقی در رسالهاش درباره بدعتها، اعراب را با عنوان «ساراسنها» معرفی میکند و بهطور ویژه به پیامبر اسلام، محمد، اشاره میکند. او محمد را بهعنوان پیامبری دروغین معرفی میکند که تحت تأثیر تعالیم یک راهب آریایی، آموزههای مسیحیت تثلیثی را رد کرده و به توحید اعتقاد دارد. یوحنای دمشقی، محمد را متهم میکند که مسیح را نه بهعنوان پسر خدا، بلکه فقط بهعنوان پیامبری از جانب خدا معرفی کرده است.
یوحنای دمشقی در این رساله اعراب را بتپرست میخواند و مدعی میشود که آنها سر آفرودیت، که به «ستاره صبح» معروف است، میپرستیدند. او ادعا میکند که حتی در زمان خودش، اگر کسی به سرزمینهای اعراب سفر کند، میتواند این بت را ببیند. یوحنای دمشقی به یک بت خاص به نام «Khabár» اشاره میکند و میگوید که این نام در زبان عربی به معنای «بزرگ» است. اگرچه برخی معتقدند که یوحنای دمشقی شاید به اشتباه کلمه «اکبر» یا «کبیر» را به عنوان نام بت ذکر کرده باشد، اما این فرضیه بعید است، چرا که یوحنای دمشقی در میان اعراب بزرگ شده و به زبان عربی آشنایی کامل داشته است.
یوحنای دمشقی همچنین به موضوع وحی در اسلام اشاره میکند. او ادعا میکند که اعراب میگویند محمد وحی الهی را در خواب دریافت میکرده است. این ادعا به این معناست که در آن زمان، داستانهایی که امروزه در مورد جبرئیل و وحی به محمد روایت میشود، هنوز به شکل گستردهای شناخته نشده بودند. یوحنای دمشقی معتقد است که این داستانهای مرتبط با جبرئیل، بعدها در دوران عباسیان ساخته و پرداخته شدهاند.
یکی از نکات بحثبرانگیز دیگر در نوشتههای یوحنای دمشقی، اشاره او به «کتابهای مضحک محمد» است. او از لفظ «کتابها» استفاده میکند و نام چهار کتاب را ذکر میکند: «گاو ماده» (بقره)، «زنان» (نساء)، «سفره» (مائده) و «شتر خدا». نام چهارم، یعنی «شتر خدا»، امروزه در قرآن وجود ندارد و این پرسش را به وجود میآورد که آیا این سوره از بین رفته است یا شاید در جریان گردآوری قرآن در سورههای دیگر حل شده است. این نکته، بهویژه از آن جهت مهم است که روایت سنتی در مورد جمعآوری قرآن در زمان عثمان را به چالش میکشد و نشان میدهد که در زمان یوحنای دمشقی، هنوز یک کتاب واحد به نام قرآن وجود نداشت. یوحنای دمشقی این کتابها را به صورت جداگانه و مستقل ذکر میکند که نشان از اختلافات موجود در متنهای اولیه اسلامی دارد.
یوحنای دمشقی در رساله خود، به یکی از داستانهای جنجالی اشاره میکند که او آن را در «کتاب زنان» (گمان می رود اشاره به سوره نساء یا سوره دیگری از قرآن) دیده است. این داستان مربوط به ازدواج پیامبر اسلام با همسر زید بن حارثه است، که بر اساس آن، محمد به زید میگوید که همسرش را طلاق دهد و سپس خود با او ازدواج میکند. یوحنای دمشقی از این ماجرا به شدت متحیر شده و آن را بهعنوان یک عمل غیر اخلاقی مورد انتقاد قرار میدهد. او این داستان را بهعنوان مثالی از تعالیم و اعمالی میآورد که به زعم او، نشاندهنده رفتارهای ناپسند پیامبر اسلام است.
نکته قابل توجهی که یوحنای دمشقی به آن اشاره میکند، این است که این داستان در «کتاب زنان» آمده، اما امروزه در سوره احزاب قرار دارد. این تناقض نشان میدهد که یوحنای دمشقی نه تنها این آیات را دیده، بلکه ممکن است در زمان او قرآن بهصورت یک کتاب واحد وجود نداشته باشد و یا اینکه ترتیب سورهها و آیات در دوران بعدی تغییر یافته است. این موضوع همچنین به فرضیهای اشاره دارد که ممکن است برخی از سورهها، مانند «شتر خدا»، در نسخههای اولیه قرآن وجود داشته ولی در جریان تدوین و گردآوری نهایی از بین رفته یا در سورههای دیگر ادغام شده باشند.
یکی از نکات مهم دیگر این است که یوحنای دمشقی بهعنوان اولین نویسنده غیرمسلمان، بهطور رسمی نام محمد را ذکر کرده و بهطور مفصل به او پرداخته است. پیش از او، اشارهها به محمد در متون غیرمسلمان بهصورت جملات کوتاه و پراکندهای بوده که بیشتر به او بهعنوان یک شخصیت تاریخی یا مذهبی اشاره داشتهاند. یوحنای دمشقی، اما، به زندگی و اعمال محمد پرداخته و او را بهعنوان شخصیتی با زندگینامهای مشخص مطرح کرده است.
یوحنای دمشقی محمد را نه بهعنوان بنیانگذار یک دین جدید، بلکه بهعنوان یک بدعتگذار در دین مسیحیت میبیند. او محمد را فردی میداند که تحت تأثیر تعالیم اشتباه راهبی آریایی قرار گرفته و از مسیحیت فرزندخواندگی حمایت میکند. به همین دلیل، یوحنای دمشقی در رساله خود محمد را در دستهبندی ارتدادها قرار میدهد و او را یکی از بدعتگذاران در مسیحیت میداند، نه بنیانگذار دینی جدید به نام اسلام.
همچنین خرافهی اسماعیلیان[1]1. اعراب که تا به امروز برقرار است و مردم را در گمراهی نگه داشته و پیشگام دجال است. آنها از نسل اسماعیل هستند، که از هاجر برای ابراهیم به دنیا آمد و به همین دلیل به آنها هاجریان و اسماعیلیان میگویند. همچنین به آنها ساراسنها میگویند که از واژهی «Σάῤῥας κενοί» گرفته شده که به معنای «محروم از سارا» است، به دلیل آنچه که هاجر به فرشته گفت: «سارا مرا محروم کرده است».[2]2. نگاه کنید به سفر پیدایش 16:8[3]3. سوزومن میگوید که چون مادرشان هاجر کنیز بود، آنها پستر برای پنهان کردن ننگ نسب خود، نام ساراسن را برگزیدند، گویی از نسل سارا، همسر ابراهیم بودند. (The ecclesiastical history of Sozomen, p 309) اینها در گذشته بتپرست بودند و ستاره صبح و آفرودیت را میپرستیدند که در زبان خودشان آن را «کبار»[4]4. Khabár مینامیدند که به معنای بزرگ است. و تا زمان هراکلیوس آنها بتپرستان بزرگی بودند.[5]5. واژه عربی «کبیرون» به معنای «بزرگ» است، چه از نظر اندازه و چه از نظر مقام.[6]6. هردوت به پرستش عربی «آفرودیت آسمانی» اشاره میکند، اما میگوید که عربها او را «آلیلات» مینامیدند (The histories of Herodotus, 155-156) از آن زمان تا کنون، پیامبری دروغین به نام محمد در میان آنها ظاهر شده است. این مرد، پس از اینکه به طور اتفاقی به عهد عتیق و جدید دست یافت و به نظر میرسد با یک راهب آریانی[7]7. این ممکن است راهب نسطوری به نام بحیرا (جورج یا سرجیس) باشد، یا هتا سلمان فارسی که از یاران نزدیک محمد بود. نیز گفتگو کرده باشد[8]8. نگاه کنید به سوره نحل، آیه 103، بدعت خود را ایجاد کرد. سپس، با نشان دادن ظاهری از تقوا و فروتنی، خود را در دل مردم جا کرد و ادعا کرد که کتابی از آسمان برای او نازل شده است. او چندین نوشته مضحک را در این کتاب خود قرار داد و آن را به عنوان چیزی مقدس به آنها داد.
او میگوید که یک خدا وجود دارد، خالق همه چیز، که نه زاده شده و نه زاییده است[9]9. نگاه کنید به سوره توحید. او میگوید که مسیح کلمهی خدا و روح اوست، اما مخلوق و بندهای بیش نیست[10]10. نگاه کنید به سوره نساء، آیه 171، و او از مریم، خواهر موسی و هارون[11]11. نگاه کنید به سوره مریم، آیه 28، بدون بذر زاده شد.[12]12. نگاه کنید به سوره آل عمران، آیه 47 زیرا او میگوید که کلمه و خدا و روح وارد مریم شدند[13]13. نگاه کنید به سوره انبیاء، آیه 91 و او عیسی را به دنیا آورد، که پیامبر و بندهی خدا بود. او میگوید که یهودیان قصد داشتند او را برخلاف شریعت به صلیب بکشند و سایهاش را گرفتند و به صلیب کشیدند.[14]14. نگاه کنید به سوره نساء، آیه 157 اما خود مسیح به صلیب کشیده نشد و نمرد، زیرا خدا به خاطر محبتش نسبت به او، او را به سوی خود به آسمان برد[15]15. نگاه کنید به سوره نساء، آیه 158. او میگوید که وقتی مسیح به آسمان عروج کرد، خدا از او پرسید: «ای عیسی، آیا تو گفتی: من پسر خدا و خدا هستم؟» و عیسی، به گفته او، پاسخ داد: «خداوندا، به من رحم کن. تو میدانی که من این را نگفتم و از اینکه بندهی تو باشم، دوری نکردم.[16]16. نگاه کنید به سوره مائده، آیه 116 اما مردمان گناهکار نوشتهاند که من این سخن را گفتهام و درباره من دروغ گفتهاند و به خطا رفتهاند.» و خدا به او پاسخ داد: «من میدانم که تو این سخن را نگفتی.» در این کتاب چیزهای عجیب و بسیار مضحک دیگری نیز وجود دارد که او مدعی است از طرف خدا بر او نازل شده است. اما وقتی ما میپرسیم: «چه کسی گواهی میدهد که خدا این کتاب را به او داده است؟ و کدام یک از پیامبران پیشبینی کردهاند که چنین پیامبری ظهور خواهد کرد؟» آنها پاسخی ندارند. و ما اشاره میکنیم که موسی شریعت را در کوه سینا دریافت کرد، در حالی که خدا در برابر دیدگان همهی مردم در ابر، آتش، تاریکی و طوفان[17]17. نگاه کنید به سفر خروج باب 19 ظاهر شد. و ما میگوییم که همهی پیامبران از موسی به بعد آمدن مسیح و چگونگی آمدن مسیح خدا (و پسر مجسم خدا) را پیشبینی کردهاند و اینکه چگونه او به صلیب کشیده شد، مُرد و دوباره برخاست، و چگونه قرار است قاضی زندگان و مردگان باشد. سپس، وقتی میپرسیم: «چگونه است که این پیامبر شما به همان شیوه نیامد، با شاهدانی که به او شهادت دهند؟ و چگونه است که خدا در حضور شما این مرد را با کتابی که به آن اشاره میکنید، ارائه نداد، همچنان که شریعت را به موسی داد، با مردم که نظارهگر بودند و کوه که دود میکرد، تا شما نیز اطمینان یابید؟» آنها پاسخ میدهند که خدا هر چه بخواهد انجام میدهد. ما میگوییم: «این را میدانیم، اما میپرسیم که چگونه این کتاب بر پیامبر شما نازل شد.» سپس آنها پاسخ میدهند که کتاب زمانی که او خواب بود، بر او نازل شد. سپس ما به شوخی به آنها میگوییم که، تا زمانی که او کتاب را در خواب دریافت کرده و در واقع عمل را احساس نکرده است، پس آن ضربالمثل معروف در مورد او صدق میکند (که میگوید: تو داری برایم رویا میبافی).
وقتی دوباره میپرسیم: «چگونه است که وقتی او در این کتاب شما به ما امر کرده است که هیچ کاری را بدون شاهدان انجام ندهیم یا چیزی را بدون شاهدان نپذیریم، شما از او نپرسیدید: اول به ما با شاهدان نشان بده که تو پیامبر هستی و از طرف خدا آمدهای، و به ما نشان بده که دقیقاً چه نوشتههای مقدسی در مورد تو شهادت میدهند» آنها شرمنده میشوند و سکوت میکنند. [سپس ادامه میدهیم:] «اگرچه شما نمیتوانید بدون شاهدان زن بگیرید، یا چیزی بخرید، یا ملکی به دست آورید؛ اگرچه شما نه یک الاغ را بدون شاهدان میپذیرید و نه یک حیوان بارکش را تصاحب میکنید؛ و اگرچه شما همسران، املاک و الاغها و غیره را از طریق شاهدان به دست میآورید، اما تنها ایمان و نوشتههای مقدس خود را بدون شاهدان میپذیرید. زیرا کسی که این را به شما منتقل کرده است، هیچ ضمانتی از هیچ منبعی ندارد، و کسی هم نیست که قبل از آمدن او دربارهاش شهادت داده باشد. برعکس، او این را در حالی که خواب بود دریافت کرد.»
علاوه بر این، آنها ما را «هتائریستها» یا «شرکورزان» مینامند، زیرا به گفتهی آنها، ما با اعلام اینکه مسیح پسر خدا و خدا است، شریکی برای خدا معرفی میکنیم. ما در پاسخ به آنها میگوییم: «پیامبران و نوشتههای مقدس این را به ما رساندهاند، و شما که مدام میگویید پیامبران را قبول دارید. پس اگر ما به اشتباه مسیح را پسر خدا معرفی میکنیم، این پیامبران بودند که این را به ما آموزش داده و به ما منتقل کردهاند.» اما برخی از آنها میگویند که ما با تفسیر نادرست، پیامبران را طوری معرفی کردهایم که این چیزها را گفتهاند، در حالی که دیگران میگویند که عبرانیان از ما متنفر بودند و با نوشتن به نام پیامبران ما را فریب دادهاند تا گمراه شویم. و باز هم به آنها میگوییم: «تا زمانی که شما میگویید مسیح کلمهی خدا و روح اوست، چرا ما را به شرکورزی متهم میکنید؟ زیرا کلمه و روح از آنچه که به طور طبیعی در آن وجود دارد جداشدنی نیست. بنابراین، اگر کلمهی خدا در خداست، پس واضح است که او خداست. اما اگر او خارج از خداست، پس طبق گفتهی شما، خدا بدون کلمه و بدون روح است. در نتیجه، با پرهیز از معرفی یک شریک برای خدا، او را ناقص کردهاید. بهتر بود که بگویید او شریکی دارد تا اینکه او را ناقص کنید، انگار که با سنگ یا تکهای چوب یا شیء بیجان دیگری سروکار دارید. بنابراین، شما دروغ میگویید وقتی ما را «هتائریست» مینامید؛ ما در پاسخ شما را «ناقصکنندگان خدا» مینامیم.»
آنها همچنین ما را به بتپرستی متهم میکنند، زیرا ما صلیب را گرامی میداریم، چیزی که آنها آن را منفور میدانند. و ما به آنها پاسخ میدهیم: «پس چگونه است که شما خود را به سنگی در کعبه[18]18. کعبه، که به نام «خانه خدا» معروف است، مسلمانان اعتقاد بر این دارند که توسط ابراهیم به همراه اسماعیل ساخته شده است. بنا به اعتقاد مسلمانان این بنا در مقدسترین نقطه مسجد مکه واقع شده است. در دیوار آن، سنگی به نام حجر الاسود (سنگ سیاه) قرار دارد که به وضوح یادگاری از بتپرستی عربهای پیش از اسلام است. میمالید و آن را میبوسید و در آغوش میگیرید؟» سپس برخی از آنها میگویند که ابراهیم بر روی آن با هاجر رابطه داشت، اما برخی دیگر میگویند که او شتر را به آن بست، زمانی که قصد قربانی کردن اسحاق را داشت. و ما به آنها پاسخ میدهیم: «از آنجا که کتاب مقدس میگوید که کوه پوشیده از درخت بود و درختانی داشت که ابراهیم از آنها چوب برید برای قربانی و آن را بر روی اسحاق گذاشت[19]19. نگاه کنید به سفر پیدایش 22:6، و سپس او الاغها را با دو جوان رها کرد، چرا حرفهای بیمعنی میزنید؟ زیرا در آن مکان نه درختانی انبوه وجود دارد و نه راهی برای عبور الاغها.» و آنها خجالتزده میشوند، اما همچنان ادعا میکنند که آن سنگ متعلق به ابراهیم است. سپس ما میگوییم: «بگذارید آن سنگ متعلق به ابراهیم باشد، همانطور که شما به نادانی میگویید. پس فقط به این دلیل که ابراهیم بر روی آن با زنی رابطه داشته یا شتری را به آن بسته، از بوسیدن آن خجالت نمیکشید، اما ما را به خاطر گرامی داشتن صلیب مسیح که قدرت شیاطین و فریب شیطان را نابود کرد، سرزنش میکنید.» این سنگی که دربارهاش صحبت میکنند، در واقع سرِ آن آفرودیتی است که آنها قبلاً میپرستیدند و او را «کبار» مینامیدند. حتی تا به امروز، ردپای حکاکی بر روی آن برای ناظران دقیق قابل مشاهده است.
همانطور که گفته شده است، این محمد کتابهای مضحکی نوشت و برای هر یک از آنها عنوانی تعیین کرد. به عنوان مثال، کتابی با عنوان «درباره زنان» وجود دارد که در آن بهصراحت اجازه میدهد که چهار زن بگیرند و، اگر ممکن باشد، هزاران کنیز—به تعداد هرچقدر که بتوان نگهداری کرد، علاوه بر چهار زن. او همچنین اجازه داد که هر زنی را که بخواهند طلاق دهند و اگر بخواهند، به همان شیوه زن دیگری بگیرند. محمد دوستی به نام زید داشت. این مرد همسری زیبا داشت که محمد به او دل بست. یک بار که با هم نشسته بودند، محمد گفت: «راستی، خدا به من فرمان داده که همسر تو را بگیرم.» دیگری پاسخ داد: «تو رسولی. آنچه خدا به تو گفته انجام بده و همسرم را بگیر.» بهتر است داستان را از ابتدا تعریف کنیم—محمد به او گفت: «خدا به من فرمان داده که تو همسرت را طلاق بدهی.» و او همسرش را طلاق داد. سپس چند روز بعد محمد گفت: «اکنون خدا به من فرمان داده که او را بگیرم.»[20]20. نگاه کنید به سوره احزاب، آیه 37 سپس، پس از اینکه او را گرفت و با او زنا کرد، این قانون را وضع کرد: «هر کس که میخواهد، همسرش را طلاق دهد. و اگر پس از طلاق خواست دوباره به او بازگردد، باید فرد دیگری با او ازدواج کرده باشد. زیرا جایز نیست که او را باز پس گیرد مگر اینکه توسط دیگری ازدواج کرده باشد. علاوه بر این، اگر برادری همسرش را طلاق دهد، برادر دیگرش میتواند با او ازدواج کند، اگر بخواهد.»[21]21. نگاه کنید به سوره بقره، آیات 225 به بعد در همان کتاب، او چنین دستورالعملهایی نیز میدهد: «زمینی را که خدا به تو داده است آباد کن و آن را زیبا ساز. و این کار را انجام بده، و آن را به چنین شکلی انجام بده»[22]22. اشاره به کشتزار بودن زنان، نگاه کنید به سوره بقره، آیه 223—بیآنکه همه چیزهای ناشایست دیگری که او انجام داده را تکرار کنیم.
سپس کتابی به نام «شتر خدا»[23]23. در قرآن امروزی نیست وجود دارد. درباره این شتر میگوید که شتری از طرف خدا بود و تمام رودخانه را مینوشید و نمیتوانست از بین دو کوه عبور کند، زیرا فضای کافی وجود نداشت. او میگوید در آنجا افرادی بودند و آنها یک روز آب مینوشیدند و شتر روز بعد آن را مینوشید. علاوه بر این، با نوشیدن آب، به آنها غذا میداد، زیرا به جای آب، شیر به آنها میداد. سپس، به گفته او، چون این مردمان بدکار بودند، برخاستند و شتر را کشتند. اما شتر فرزندی داشت، یک شتر کوچک، که به گفته او، وقتی مادرش از بین رفت، به درگاه خدا ناله کرد و خدا او را نزد خود برد. سپس ما از آنها میپرسیم: «آن شتر از کجا آمده بود؟» و آنها میگویند که از جانب خدا بود. سپس میپرسیم: «آیا شتر دیگری با این شتر جفتگیری کرده بود؟» و آنها میگویند: «نه.» ما میپرسیم: «پس چگونه به وجود آمده است؟ زیرا میبینیم که شتر شما بدون پدر و مادر و بدون نسب است و آن که او را به وجود آورده دچار شر شده است. همچنین مشخص نیست که چه کسی او را پرورده است. و همچنین، این شتر کوچک به آسمان برده شد. پس چرا پیامبر شما، که طبق گفتههای شما، خدا با او صحبت میکرد، در مورد شتر اطلاعاتی کسب نکرد—اینکه کجا چرا میکرد و چه کسی با دوشیدن آن شیر به دست میآورد؟ یا شاید او نیز مانند مادرش با مردم بدکار مواجه شد و نابود شد؟ یا آیا او قبل از شما وارد بهشت شد، تا شما رودخانه شیری را که به نادانی دربارهاش صحبت میکنید، داشته باشید؟ زیرا شما میگویید که سه رودخانه در بهشت جاری است—یکی از آب، یکی از شراب و یکی از شیر[24]24. گویا در قرآنی که در اختیار یوحنای دمشقی بوده هنوز در بهشت رودی از عسل احداث نشده بود. نگاه کنید به سوره محمد، آیه 15. اگر شتر پیشرو شما در خارج از بهشت است، روشن است که او از گرسنگی و تشنگی خشک شده است، یا دیگران از شیر او بهرهمند شدهاند—و در نتیجه پیامبر شما به دروغ افتخار میکند که با خدا صحبت کرده است، زیرا خدا راز شتر را به او فاش نکرد. اما اگر او در بهشت است، همچنان در حال نوشیدن آب است و شما به دلیل کمبود آب در وسط بهشت نعمتها خشک خواهید شد. و اگر به دلیل نبود آب، زیرا شتر تمام آن را نوشیده است، از رودخانه شراب که در جریان است، شراب بنوشید، از نوشیدن شراب خالص مست خواهید شد و تحت تأثیر این نوشیدنی قوی فرو میافتید و به خواب میروید. سپس، با سردرد شدید پس از خوابیدن و بیمار شدن از شراب، لذتهای بهشت را از دست خواهید داد. چگونه است که این موضوع به ذهن پیامبر شما نرسید که ممکن است این اتفاق برای شما در بهشت نعمتها رخ دهد؟ او هرگز نمیدانست که این شتر اکنون به چه چیزی منجر میشود، اما شما حتی از او نپرسیدید، وقتی که در مورد سه رودخانه برای شما رؤیاپردازی میکرد. ما به صراحت به شما اطمینان میدهیم که این شتر شگفتانگیز شما پیش از شما وارد ارواح الاغها شده است، جایی که شما نیز مانند حیوانات سرانجام به آن خواهید رفت[25]25. نگاه کنید به مکاشفه 20:10. و آنجا تاریکی بیرونی[26]26. نگاه کنید به متی 8:12 و مجازات ابدی[27]27. نگاه کنید به متی 25:46، آتش شعلهور[28]28. نگاه کنید به مرقس 9:43، کرمهای بیخواب[29]29. نگاه کنید به مرقس 9:48 و شیاطین جهنمی[30]30. نگاه کنید به مکاشفه 20:10 است.»
باز هم در کتاب «سفره»[31]31. سوره مائده، محمد میگوید که مسیح از خدا سفره ای خواست[32]32. نگاه کنید به سوره مائده، آیه 112[33]33. نگاه کنید به سوره مائده، آیه 113[34]34. نگاه کنید به سوره مائده، آیه 114 و به او داده شد. زیرا خداوند به او فرمود: «من به تو و پیروانت سفرهای فسادناپذیر دادهام.»
و باز هم، در کتاب «گاوه ماده»[35]35. سوره بقره، او چیزهای احمقانه و مضحک دیگری میگوید که به دلیل تعداد زیادشان[36]36. اشاره یوحنا دمشقی به طولانی بودن و کثرت آیات سوره بقره است. این امر نشان میدهد که سوره از همان ابتدا به عنوان سورهای بلند جمعآوری شده است.، فکر میکنم باید از آنها گذشت. او قانونی وضع کرد که مردان و زنان ختنه شوند و دستور داد که سَبْت[37]37. روز شنبه. سبت (שַׁבָּת) (از زبان عبری שַׁבָּת Šabbāṯ)، در دینهای ابراهیمی، یک روز استراحت و عبادت است. بر اساس کتاب سفر خروج، روز سبت، روز استراحت در روز هفتم است، به دستور خداوند به عنوان روز تعطیل و استراحت. همانطور که خداوند بعد از خلقت بر اساس روایت آفرینش آرام گرفت. را نگه ندارند و تعمید نیابند.
و در حالی که به آنها دستور داد برخی از چیزهایی را که در شریعت ممنوع شده بود بخورند، آنها را از خوردن برخی دیگر منع کرد. علاوه بر این، نوشیدن شراب را به طور کامل ممنوع کرد.[38]38. برای این که ترجمه انگلیسی را بخوانید میتوانید به The Fathers Of The Church A New Translation Vol 37, pp.153-160 مراجعه کنید