داستان یوسف در قرآن، بهویژه در سوره یوسف، یکی از روایتهای مهم و پرمعنای متون دینی است. این داستان نهتنها از نظر اخلاقی و دینی اهمیت دارد، بلکه از منظر تاریخی و اقتصادی نیز قابل بررسی است. یکی از نکات کلیدی در این روایت، فروش یوسف بهعنوان برده به قیمتی ناچیز، یعنی چند درهم، است. اما آیا این روایت با واقعیتهای تاریخی مصر باستان همخوانی دارد؟ در این مقاله، به بررسی واحد پول مصر در زمان یوسف و صحت تاریخی وجود او در مصر میپردازیم.
مصر باستان یکی از تمدنهای بزرگ تاریخ بشریت است که سیستم اقتصادی پیچیدهای داشت. درک واحد پول این تمدن و ارتباط آن با روایتهای دینی، نیازمند تحلیل دقیق تاریخی و باستانشناسی است. در ادامه، ابتدا تاریخچه ارز در مصر باستان را بررسی میکنیم، سپس به سراغ داستان یوسف و تطابق آن با شواهد تاریخی میرویم.
در مصر باستان، سیستم پولی متفاوتی نسبت به آنچه امروز میشناسیم، وجود داشت. اقتصاد مصر باستان بر پایه مبادله کالا و اندازهگیری وزنی فلزات گرانبها مانند طلا، نقره و مس استوار بود. واحد اصلی برای سنجش وزن فلزات، “دبن” (Deben) بود که حدود 91 گرم وزن داشت. این واحد نه یک سکه یا ارز به معنای امروزی، بلکه صرفاً یک مقیاس وزنی بود. مردم برای مبادلات خود از کالاهای واقعی یا وزنههای فلزی استفاده میکردند و مفهوم پول رایج به شکل سکه هنوز در این منطقه شکل نگرفته بود.
بهعنوان مثال، در دوره پادشاهی میانه (حدود 2055 تا 1650 قبل از میلاد)، معاملات با استفاده از وزن طلا، نقره یا مس انجام میشد. سکههایی مانند درهم، که در دوران اسلامی و امپراتوریهای ساسانی و یونانی-رومی رایج بودند، در آن زمان وجود نداشتند. در واقع، سکهها تا قرن ششم قبل از میلاد در لیدیه (ترکیه امروزی) اختراع نشدند و به تدریج در مناطق دیگر، از جمله مصر، رواج یافتند. این موضوع نشان میدهد که در زمانهای بسیار قدیم، مصریان از سیستمهای ابتداییتر برای تجارت استفاده میکردند.
علاوه بر فلزات، کالاهایی مانند غلات، پارچه، دام و حتی نیروی کار انسانی نیز بهعنوان ابزار مبادله به کار میرفتند. این سیستم اقتصادی انعطافپذیر بود و به مصریان اجازه میداد تا در شرایط مختلف، نیازهای خود را برآورده کنند. با این حال، نبود سکههای استاندارد مانند آنچه در دوران متأخرتر میبینیم، یکی از ویژگیهای بارز اقتصاد مصر باستان است.
یوسف، بر اساس روایتهای دینی، در دورهای زندگی میکرد که مصر تحت حکومت فراعنه بود. با توجه به تقویم تاریخی، این دوره احتمالاً به پادشاهی میانه یا دوره میانی دوم (حدود 1700 تا 1500 قبل از میلاد) بازمیگردد. در این زمان، اقتصاد مصر همچنان بر پایه وزن فلزات و مبادله کالا بود. هیچ سکهای مانند درهم وجود نداشت و معاملات با استفاده از وزنههای فلزی یا کالاهایی مانند غلات، پارچه و دام انجام میشد.
در قرآن، در سوره یوسف آیه 20، آمده است: “وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ” که به معنای “او را به بهای اندک، چند درهم فروختند” است. اما درهم، که سکهای اسلامی است و در قرن هفتم میلادی رایج شد، در زمان یوسف وجود نداشت. این ناسازگاری تاریخی پرسشهایی را درباره دقت تاریخی روایت قرآنی مطرح میکند. اگر یوسف در مصر باستان زندگی کرده باشد، چگونه ممکن است که واحد پولی مانند درهم در روایت او ذکر شده باشد؟
برای پاسخ به این سوال، باید به زمینه تاریخی و فرهنگی نگارش قرآن نیز توجه کنیم. درهم در زمان نزول قرآن (قرن هفتم میلادی) واحد پولی شناختهشدهای در شبهجزیره عربستان بود. ممکن است استفاده از این واژه در قرآن، تلاشی برای قابلفهم کردن داستان برای مخاطبان آن زمان باشد، نه لزوماً انعکاس دقیق شرایط اقتصادی مصر باستان.
یکی از سوالات متداول افراد این است: “آیا یوسف در تاریخ مصر وجود دارد؟” تحقیقات تاریخی نشان میدهد که هیچ مدرک مستقیمی برای وجود یوسف در تاریخ مصر وجود ندارد. با این حال، داستان او ممکن است بر پایه تعاملات تاریخی بین مصر و شام، بهویژه در دوره حکمرانی هیکسوس (گروهی آسیایی که بخشی از مصر را در دوره میانی دوم حکومت کردند)، باشد. هیکسوسها، که از مناطق سامینشین به مصر مهاجرت کردند، ممکن است الهامبخش روایتهایی مانند داستان یوسف بوده باشند.
برخی نظریهپردازان یوسف را با شخصیتهایی مانند ایمهوتپ، وزیر فرعون جوزر، مقایسه میکنند، اما این صرفاً حدس است و هیچ سند تاریخی مستقیمی برای تأیید آن وجود ندارد. ایمهوتپ، که در دوره پادشاهی قدیم (حدود 2700 قبل از میلاد) زندگی میکرد، بسیار زودتر از زمان احتمالی یوسف بود و نقش او بهعنوان معمار و پزشک شناخته شده است، نه یک مقام اقتصادی مانند آنچه در داستان یوسف میبینیم.
همچنین، داستان یوسف ممکن است بازتابی از مهاجرت سامیها به مصر در آن دوره باشد. در متون مصری، اشارههایی به ورود گروههای سامی به مصر برای تجارت یا بهعنوان برده وجود دارد. این مهاجرتها میتوانند زمینهای برای داستان یوسف فراهم کرده باشند، اما باز هم مدارک قطعی در دست نیست.
استفاده از واژه “درهم” در قرآن برای فروش یوسف، با توجه به اینکه درهم در زمان مصر باستان وجود نداشت، ناسازگار با تاریخ است. درهم، که واحد پولی در دوران اسلامی بود، نمیتوانست در زمان یوسف مورد استفاده قرار گیرد. این تناقض نشان میدهد که روایت قرآن، حداقل در این بخش، بازتابدهنده شرایط اقتصادی و فرهنگی زمان نگارش قرآن است، نه دوره مصر باستان.
علاوه بر این، عبارت “دراهِمَ مَعْدُودَةٍ” به معنای “چند درهم شمارششده” است، که برای واحدهای وزنی مانند دبن نامناسب است، زیرا دبن مفهومی نسبی و وابسته به وزن بود، نه چیزی که بتوان به صورت دقیق شمارش کرد. در سیستم مصر باستان، ارزش یک کالا بر اساس وزن فلزات تعیین میشد، نه تعداد واحدهای مشخص. این تفاوت نشاندهنده شکاف بین روایت قرآنی و واقعیتهای تاریخی است.
برخی مفسران دینی معتقدند که استفاده از واژه درهم در قرآن، صرفاً یک اصطلاح نمادین برای نشان دادن ارزش ناچیز معامله است. اما این نمیتواند ناسازگاری تاریخی را بهطور کامل برطرف کند، زیرا مخاطب امروزی با دانش تاریخی ممکن است این تناقض را بهعنوان یک ضعف در روایت ببیند.
بررسی واحد پول مصر باستان و داستان یوسف نشان میدهد که روایت قرآنی در مورد فروش یوسف به چند درهم، با واقعیتهای تاریخی همخوانی ندارد. در زمان یوسف، مصر از سیستم مبتنی بر وزن فلزات استفاده میکرد و سکههایی مانند درهم وجود نداشتند. همچنین، هیچ مدرک مستقیمی برای وجود تاریخی یوسف در مصر یافت نشده است، هرچند داستان او ممکن است بر پایه رویدادهای تاریخی واقعی، مانند مهاجرت سامیها یا دوره هیکسوس، شکل گرفته باشد.
این تحلیلها فرصتی برای بازاندیشی در مورد رابطه بین متون دینی و تاریخ فراهم میآورند. آیا هدف این روایتها انتقال دقیق تاریخ است؟